• تماس  
  • خانه 

حکابتی از معراج السعاده / حكايت فرزند گمنام هارون الرشيد

07 خرداد 1393 توسط مرادی




آورده‏ اند كه: هارون الرشيد را كه پادشاه روى زمين بود پسرى بود

كه گوهر پاك ازصلب آن ناپاك چون مرواريد از درياى تلخ و شور ظاهر

گشته و آستين بى‏ نيازى برملك و مال افشانده و پشت‏ پاى بر تخت

و تاج زده و جامه كرباس كهنه پوشيدى و به‏ قرص نان جوى روزه خود

را گشودى.

روزى پدرش در مقامى نشسته بود وزرا و اكابرو اعيان در خدمت، كمر

بندگى بسته، و هر يك در مقام خود نشسته بودند كه آن پسر باجامه

كهنه و وضع خفيف از آن موضع گذر نمود.جمعى از حضار با هم گفتند:

كه اين‏ پسر، سر امير را در ميان پادشاهان به ننگ فرو برده، مى ‏بايد

امير او را از اين وضع ناپسند منع نمايد.

اين گفت و شنود به گوش هارون رسيد، پسر را طلبيد و از روى مهربانى

زبان به‏ نصيحت او گشود.

آن جوان گفت: اى پدر! عزت دنيا را ديدم و شيرينى دنيا را چشيدم،توقع

من آن است كه: مرا به حال خود گذارى كه به كار خود پردازم و توشه راه

آخرت‏ را سازم.مرا با دنياى فانى چكار و از درخت دولت و پادشاهى مرا

چه ثمر.

هارون قبول‏ نكرد و اشاره به وزير خود كرد تا فرمان ايالت مصر و حدود آن

را به نام نامى او نويسد.

پسر گفت: اى پدر! دست از من بدار و الا ترك شهر و ديار كنم.

هارون گفت: اى‏ فرزند! مرا طاقت فراق تو نيست، اگر تو ترك وطن گويى،

مرا روزگار بى ‏تو چگونه ‏خواهد گذشت؟ !

گفت: اى پدر! ترا فرزندان ديگر هست كه دل خود را به ايشان شادكنى

و اگر من ترك خداوند خود گويم كسى مرا جاى او نتواند بود، كه او را

بدلى نيست.

آخر الامر پس ديد كه: پدر دست از او بر نمى‏ دارد نيمه شبى خدم و

حشم را غافل ‏كرده از دار الخلافه فرار، تا بصره هيچ جا قرار نگرفت.و بجز

قرآنى از مال دنيا هيچ‏ نداشت.و در بصره مزدورى كردى و در ايام هفته

بجز روز شنبه كار نكردى.يك درهم‏ و «دانگ‏» اجرت گرفتى و در ايام هفته

بدان معاش نمودى.

ابو عامر بصرى گويد: ديوار باغ من افتاده بود، به طلب مزدورى كه گل كارى

كند، ازخانه بيرون آمدم، جوان زيبارويى را ديدم كه آثار بزرگى از او ظاهر،

و بيل و زنبيلى درپيش خود نهاده، تلاوت قرآن مى‏ كند.

گفتم: اى پسر! مزدورى مى‏ كنى؟

گفت: چرانكنم كه از براى كاركردن آفريده شده ‏ام.بگو مرا چه كار خواهى فرمود؟

گفتم: گل كارى.

گفت: به اين شرط مى ‏آيم كه يك درهم و دانگى به من اجرت دهى، و وقت‏

نماز رخصت فرمايى.

قبول كردم و وى را بر سر كار آوردم.چو شام آمد، ديدم كار ده‏ مرد كرده بود و

دو درهم از كيسه بيرون آوردم كه به وى دهم قبول نكرد و همان يك‏ درهم و

دانك را گرفته و رفت.

روزى ديگر، باز به طلب او به بازار رفتم او را نيافتم احوال پرسيدم گفتند: غير

شنبه ‏كار نمى ‏كند.كار خود را به تعويق انداختم تا شنبه شد.چون روز شنبه

به بازار آمدم،همچنان وى را مشغول قرآن خواندن ديدم، سلام كردم، و او را

به مزدورى خواستم اورا برداشته به سر كار آوردم و خود رفته از دور ملاحظه

كردم، گويا از عالم غيب او راكمك مى‏ كردند.چون شب شد، خواستم وى

را سه درهم دهم، قبول نكرد و همان يك‏ درهم و دانگ را گرفته و رفت.

شنبه سوم، باز به طلب او به بازار رفتم او را نيافتم از احوال او پرسيدم؟

گفتند: سه روز است كه در خرابه‏ اى بيمار افتاده.شخصى را التماس كردم

مرا نزد او برد.چون‏ رفتم ديدم در خرابه بى‏ درى بى‏ هوش افتاده و نيم‏ خشتى

در زير سر نهاده، سلام كردم‏ چون در حالت احتضار بود التفاتى نكرد.بار ديگر

سلام كردم مرا شناخت‏ سر او را بردامن گرفتم مرا از آن منع كرد و گفت: بگذار

اين سر را بجز از خاك سزاوار نيست.سراو را بر زمين گذاردم ديدم اشعارى

چند به عربى مى ‏خواند.

گفتم ترا وصيتى هست؟

گفت: وصيت من به تو آن است كه: چون وفات كنم روى مرا بر خاك گذارى

و بگويى ‏پروردگارا! اين بنده ذليل تو است كه از دنيا و مال و منصب آن گريخته

و رو به درگاه توآورده است كه شايد او را قبول كنى.پس به فضل و رحمت‏

خود او را قبول كن و ازتقصيرات او درگذر.و چون مرا دفن كنى جامه و زنبيل

مرا به قبر كن ده.و اين قرآن وانگشتر مرا به هارون الرشيد رسان و به او بگو:

اين امانتى است از جوانى غريب.

و اين‏ پيغام را از من به وى گوى: «لا تموتن على غفلتك‏»

.يعنى: «زنهار به اين غفلتى كه دارى‏ نميرى‏» .

اين گفت و جان به جان آفرين سپرد.


جهان اى برادر نماند به كس دل اندر جهان آفرين بند و بس


چو آهنگ رفتن كند جان پاك چه بر تخت مردن چه بر روى خاك


بلى چون رفتنى شد زين گذرگاه زخارا   به بريدن يا ز خرگاه



( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 599تا 601)



 1 نظر

نکته ای از معراج السعاده / زهد و فضیلت آن

15 شهریور 1392 توسط مرادی

 

 

 

بدان که ، ضد محبت دنیا و مال را زهد می گویند ، و آن

عبارت است از : دل برداشتن از دنیا و آستین افشاندن

بر آن و اکتفا کردن به قدر ضرورت برای حفظ بدن .

و یا عبارت است از : پشت کردن به دنیا روی آوردن به آخرت ،

بلکه از غیر خدا قطع نظر کردن ، و رو آوردن به سوی خدا آمدن .

و ابن ، بالاترین درجات زهد است .

پس هر که دل بردارد از هر چیزی که غیر خداست. حتی از

بهشت و قصور و غلمان و حور ، و به جز از خدا چیزی را نطلبد

و نجوید ،او زاهد مطلق است . اگر دست از دنیا بردارد به طمع

بهشت و آن چه در آن است .از حور و غلمان و میوه ها وبستان

و ترس آتش جهنم و مار وعقرب ؛ آن نیز زاهد است اما مرتبه ی

او از اولی پست تر است .و کسی که از بعضی لذات دنیویه

دست بردارد ، مثل این که مال را ترک کند اما جاه را بطلبد یا در

خوراک به قدر قلیلی اکتفا کنداما به لباس فاخر و تجمل و زینت

نماید ، او را مطلقا از زهد نصیبی نه ، و نام زاهد بر او روا نیست.


و از آن چه گفتیم ، معلوم شد که مرتبه ی زهد وقتی حاصل

می شود که باعث ترک دنیا و پستی و حقارت آن باشد ، در جنب

آن چه می طلبد، از آخرت یا قرب به خدا .پس کسی که دنیا را ترک

کند ، به جهت این که دستش به آن نرسد، یا برای غرضی دیگر از

اغراض دنیویه ، مثل : تحصیل نام نیک ، به دست آوردن دل های

مردم ،شهرت بهجود و سخاوت و جوانمردی و کرامت ، یا به جهت

کم کردن تحمل بار زحمت و امثال این ها ، او زاهد نیست و اصلا

مرتبه ی زاهد برای وی نیست .


( معراج العاده ، ملا احمد نراقی ، ص 355)


 نظر دهید »

حکایتی از معراج السعاده / حکایت توبه مرد گناهکار و قبولی توبه اش

09 مرداد 1392 توسط مرادی

 

 

 

همچنین نقل شده است : مردی بود که تمام عمر خود را در معصیت

به سر برده بود . در مدت زندگی اش هرگز خیری از او صادر نشده

و اصلا از هیچ معصیتی اندیشه نمی کرد .


صلحای شهر و اتقیای روزگارش از او دوری می جستند

و از وی نفرت داشتند .


ناگاه ! موکل قضا دست بر دامان عمرش دراز کرد ،ملک الموت

آهنگ قبض روحش نمود . چون یقین به مرگ کرد و یافت

که وقت رحلتش رسیده ، به جراید اعمال خود نظر کرد

و آن را از اعمال صالحه خالی دید و خظی که رقم رجایی

داشته باشد ندید و به جویبار عمل خود نگریست ،

شاخی که دست امید بر آن زند ، نیافت .


عاجزانه آهی از دل بی قرار برکشید و گفت :

یا من له الدنیا و الاخرة ! ارحم لمن لیس له الدنیا و الاخرة  ؛

یعنی : «ای آن که دنیا و آخرت از توست ! رحم کن بر حال

کسی که نه دنیا دارد نه آخرت .»این را گفت و جان داد .


اهل شهر بر فوت او شاد شدند و وی را در مزبله ای انداختند

و رویش خس و خاشاک ریختند و آن موضع را از خاک پر کردند .

شب ، یکی از بزرگان خواب دید که : « فلانی در گذشت و

او را در مزبله انداختند . برخیز و او را از آن جا بردار و غسل

بده و کن کن و بر وی نماز بخوان و او را در مقبره صلحا

و اتقیا دفن کن .»


گفت : « خداوندا ! او بد عمل بود و در میان خلق به بدکاری

و بد نامی مشهور بود . چه چیز به درگاه کبریا آورد که

مستحق کرامت و بخشش گردید ؟»


خطاب آمد : « چون به حال نزع رسید ، در جراید اعمال

خود نظر کرد و به جز خطا و معاصی چیزی ندید ؛

بنابراین مفلس وار به درگاه ما نالید و عاجزانه دست

دامن فضل ما زد . پس به بیچارگی و عجز او رحمت

کردیم و گناهان وی را از نظر پوشاندیم و از عذاب

الیمش نجات دادیم و به نعیم مقیمش رساندیم .»


ای یک دله  صد دله ! دل یک دله کن

مِهر دگران را از دل خود یله کن


یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

برناید اگر کام تو از ما گله کن


(معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 686 )


شب قدر است ما هم گنه کار و  خطا کاریم


الهی ! یا من له الدنیا و الاخرة ! ارحم لمن لیس له الدنیا و الاخرة


الهی ! رحمت خود را شامل حال ما هم بگردان

 


 11 نظر

خدایا! خودت می دانی دوستت داریم

23 تیر 1392 توسط مرادی

 


در  بعضی از اخبار قدسیه رسیده است که :


مرا بندگانی ست که ایشان مرا دوست دارند و من آن ها را دوست داریم ؛


ایشان مشتاق من هستند ، من مشتاق ایشان ؛ ایشان مرا یاد می کنند


و من ایشان را . اولین عطای من به ایشان آن است که نور خود را به دل


ایشان می افکنم ؛ پس ایشان از من خبر می دهند ، همچنان که من از


ایشان خبر می دهم . اگر آسمان ها و زمین را در ترازوی ایشان نهم ؛


در حق ایشان کم می شمارم و به ایشان روی می آوردم و کسی که


من به او رو ی  آورم ، احدی نمی داند که چه می خواهم به او عطا کنم .


( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 757)


چقدر خواندن این روایات لذت بخش است


خدایا! خودت می دانی دوستت داریم


خدایا! می دانی ما تو را از یاد نمی بریم ولی در


بندگی ات کوتاهی می کنیم


خدایا ! میدانیم آن طور که شایسته است تو را عبادت نمی کنیم


بار الها ! کوتاهی های ما را ببخش


بار الها !ما وصال تو را با همه دنیا و آخرت عوض نمی کنیم


بار الها  ! به ما هم روی آور.



 نظر دهید »

نکته ای از معراج السعاده / شمّه ای از آداب روزه (2)

19 تیر 1392 توسط مرادی

 

 

 

….. و از جمله آداب روزه دار آن است که ، در هنگام افطار دل او


مضطرب باشد و در میان خوف و رجا معلق باشد ؛


زیرا نمی داند روزه او قبول شده یا نه .


و این حالی است که باید در آخر هر عبادتی باشد.


روایت شده است که : حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در روز


عید فطری به جماعتی گذشت که مشغول خنده بودند! حضرت فرمودند :


ماه رمضان را خدای تعالی میان بندگان خود قرار داده که در آن سبقت بر


طاعت و عبادت او گیرند .


پس جماعتی گوی سبقت در ربودند و به سعادت فایز گردیدند و طایفه یی


پس درافتند و هلاک شدند . پس عجب برای کسی که مشغول خنده و


بازی باشد در روزی که سبقت گیرندگان در آن فایز شدند و بطّالان و


هرزه کاران زیان کردند .


آگاه باشید ! به خدا قسم که ، اگر پرده برداشته شود ، نیکوکار مشغول نعمت


خود ، و بدکار گرفتار بدی های خود گردد و احدی به لهو و لعب نپردازد .


( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 881 )

 


 1 نظر

نکته ای از معراج السعاده / شمّه ای از آداب روزه (1)

19 تیر 1392 توسط مرادی


سزاوار رو زه دار آن است که ، چشم خود را بپوشاند از هر چه


نظر کردن بر آن حرام یا مکروه است یا دل او را از خدا غافل می سازد .


و محافظت نماید زبان خدو را از جمیع آفات و معاصی متعلقه به زبان


- که بسیاری از آن ها در این کتاب مذکور است -و گوش خود را نگاه دارد


از هر چه که شنیدن آن مکروه یا حرام است .شکم خود را باز دارد از


غذاهای حرام و شبهه ناک .همچنین سائر اعضا و جوارح خود را از


محرمات و مکروهات متعلقه به آن ها محافظت نماید .


سزاوار آن است که در هنگام افطار ، از حلال ، این قدر چیزی بخورد


که کل ّ بر معده او نباشد ؛ زیرا سرّ امر روزه داشتن آن است که قوه ی شَهَویّه


مقهور و ضعیف شود و تسلط شیطان لعین کمتر گردد ، تا نفس قدسی از


درجه بهیمیت ، ترقی نموده مشتبهه به ملائکه گردد و در آن آثار تجرد


و روحانیت حاصل شود .


و هر گاه کسی آن چه چاشت نخورده و دو مقابل آن را در شام بخورد


چگونه این مطلب دست می دهد ؟


به خصوص که عادت اکثر اهل این عصر است که الوان اطعمه را مهیا سازد


بلکه بسا باشد اطعمه ای که در ماه مبارک صرف می کنند ،


در ماه های دیگر صرف نمی نمایند .


شکی نیست که چون معده از غذای چاشت خالی باشد تا وقت شام ،


رغبت آن بیشتر و اشتهای آن افزون تر می گردد .پس چون در آن وقت به


رغبت تمام  ، الوان طعام را به قدر چاشت و شام بلکه زیادتر بخورد ،


لذت آن بیشتر، و قوت آن فزون تر می گردد، و قوه شهویه او به هیجان می آید


و آن چه مقصود از روزه داری یود نتیجه ی برعکس می بخشد …


(معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 880)

 


 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کلام نور
  • اشعار
  • دل نوشته
  • دعا
  • مناجات
  • مهدویت
    • رسانه در آخر الزمان
  • فرمایشات رهبری
  • سخنی دوستانه
  • نکاتی از نهج البلاغه
  • مباحث سیاسی
    • عکس نوشته
  • عمومی
  • چهل گام شناخت
  • سخنرانی
  • کلام وحی
  • شهدا
  • کوتاه و آموزنده
  • مباحث تفسیری
  • مناسبت روز
  • اندیشه مطهر
  • فاطمیه
  • اشعار مهدوی
  • نکته ای از یک حکایت
  • نکاتی از معراج السعاده
  • انتخابات
  • ولایت فقیه
  • چکیده مقاله
  • حجاب و عفاف
  • یادداشت ها
  • اینفو گرافی
  • نکات طلبگی
  • تربیت دل پذیر
  • شهدای گمنام
  • دانلود کتاب
  • غدیر
  • مباهله
  • ماه محرم و عاشورا
    • امام حسین (ع) و احیای امر به معروف
    • معرفی یاران وفادار امام حسین (ع)
    • پیام آوران عاشورا
  • روایت و تصویر
  • لطایف
  • توصیه هایی از علما
  • امامت
  • پیامبر رحمت
  • نماز
  • انقلاب اسلامی
  • فاطمیه
  • سخنان حضرت زهراء سلام الله علیها
  • بانوی کرامت
    • احادیث
    • سخنان علما در مورد حضرت معصومه (س)
    • کرامات حضرت معصومه (ع)
  • نقش زنان در فرهنگ سازی عاشورا
  • دانلود ترجمه نهج البلاغه
  • امر به معروف و نهی از منکر
  • تقویت معنوی طلاب
  • ماه مبارک رمضان
  • امام رضا
  • پاسخ به شبهات
  • آموزش word
  • دهه فجر
  • امام علی (ع)
  • اسرار عبادات
  • معرفی کتاب
  • کلیپ
  • سبک زندگی عاشورایی
  • چکیده پایان نامه
  • مادر
  • اقتصاد مقاومتی : تولید - اشتغال
  • کارکاتور
  • یک لقمه کتاب
  • بیانیه‌ی گام دوم انقلاب

کاربران آنلاین

  • نویسنده محمدی
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
مهدویت امام زمان (عج)

اوقات شرعی

کد آمارگیر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس