مردی پسرش را نزد مرد عالم واندیشمندی برد تا آن مرد ، راز زندگی را
به فرزندش یاد بدهد. آن مرد در باغی بسیار بزرگ و زیبا ، در ساختمانی
با معماری سنتی زندگی می کرد . وقتی مرد عالم ، آن پسر را دید
خواست تا او را محکی بزند و او را امتحان کند ؛ لذا به آن پسر گفت الان
به لحاظ شلوغی کار نمی توانیم درس را شروع کنم . تو برو در این باغ
قدم بزن ،تفریح کن و دو ساعت دیگر برگرد تا راز زندگی را به تو یاد بدهم .
اما قبل از این که پسرک به گردش بپردازد ، مرد دانشمند یک قاشق چای
خوری به دست او داد و دو قطره روغن در قاشق ریخت و گفت ضمن این
که از دیدنی های باغ استفاده می کنی ، مواظبت کن این دو قطره روغن
نریزد . پسرک از پله ها پایین آمد ؛ اما آرام آرام . در باغ شروع به گردش
کرد در بسیاری از نقاط باغ برای این که روغن ها نریزد ، نه نشست ، نه
خوابید ، نه توانست بازی کند ، نه توانست بدود و…
بالاخره دقایق آخر از دو ساعت زمان تعیین شد فرا رسید . آن پسرک
خسته نزد مرد عالم آمد .
استاد سئوال کرد پسرم ! قالی های رنگارنگ به نقش های ایرانی را در
ایوان و راهروها دیدی؟ هنر معماری را در سقف ها و دیوارهای ساختمان
دیدی؟ استخرا آب را با فواره هالی بلند تماشا کردی ؟ گل کاری ها و
سبزه کاری های باغبان هنرمند باغ را نگاه کردی؟ انواع درخت های میوه
را در باغ دیدی ؟ گیاهان زیبا و تزئینی را که به شکل های مختلف خراطی
شده بود را تماشا کردی؟
پسرک گغت : نه استاد ! آن چیزهایی که شما گفتید را من ندیدم .
استاد پرسید : مگر تو در باغ گردش نمی کردی؟
پسرک گفت : چرا استاد من این دو ساعت در باغ گردش می کردم ، ولی
من مراقب قطره های روغن توی قاشق بودم که نریزد .
نکته
وقتی از طرف ما پدر و مادر و معلمان روی برخی از چیزها تاکید و
وسواس خاصی داریم ، برای بچه ها نیز این نکته مهم جلوه می کند و
فرزندانمان از بسیاری از مواهب ، لذت ها و دیدنی ها محروم می شوند .
نمره بچه ها ازهمه چیز برای ما اهمیت بیشتری دارد ،و قتی ساکت
بودن آن ها ، مودب بودن ها ، تمیز بودن آن ها یا درس خواندن آن ها
تنها هدف تربیت ما والدین و معلمان قرار می گیرد ، بسیاری از موارد
دیگر را از بچه ها حذف می کنیم . زندگی بجه ها یک خط و یک کانال
نیست که آن ها را مجبور به عبور از آن کنیم و مرتب تلقین کنیم که این
راه تنها راه زندگی و خوشبختی و سربلندی و آقایی است . راز زندگی
شاد و مفرح ، در یک زندگی همه جانبه است . زندگی بچه ها را باید
مثل یک دایره و یک چرخ فرض کنیم که بخشی از آن درس است ،
بخشی عبادت است ، بخشی تفریح آست ، بخشی کار است ، بخشی
همکاری است ، بخشی لذت بردن است و بخشی……..
وقتی چرخ زندگی عزیزانمان می چرخد که به صورت چرخ ، دایره و گرد
باشد . نگاه افراطی و وسواسی روی یکی دو چیز خاص که گاهی آن
چیز هم کاملا بی ارزش و بی قیمت است ، موجب محدودیت های
مختلف در بچه هایمان می شود .
بستن و محدود کردن کودکان فقط به کتاب و نمره و بیست گرایی و …..
یعنی محروم کردن آن ها از دیدنی ها ، شنیدنی ها و یاد گرفتنی های
مختلف
بگذاریم طبیعت معلم فرزندانمان باشد . آن ها باید بهارها ، تابستان ها
، پاییزها و زمستان های زندگی را تجربه کنند . آن ها باید گرمی و سردی
را بچشند ، آن ها باید خوب ببینند و خوب بشنوند و تجربه کند و از
شکست هایشان درس زندگی و راز زندگی را بیاموزند .
شایسته ست هر دیوار و حصار و کانالی که موجب محرومیت فرزندان ما
از دیدنی ها وشنیدنی ها و لذت های شرعی و قانونی می شود، هر چه
سریعتر فرو ریزد خراب شود .
( تربیت دلپذیر و دل تربیت پذیر ، محمد حسن رادمنش و افسر خلیلی ، ص 130)