داستان غلام على بن الحسين عليهما السلام / نگهدارى يك عمل از خود عمل سختتر است
شخصى مىگويد در يك سختى و در سالى كه باران نيامده بود
و مردم دعا و استغاثه مىكردند و نماز استسقاء مىخواندند،هر
چه مىكردند اثرى نمىبخشيد.يك وقت در يك خلوتى در دامنه
كوهى غلامى را ديدم كه عبادت مىكند و حال عجيبى دارد و
در مناجات خودش مىگويد:
خدايا ما بندگان چنين هستيم،خدايا رحمتخودت را از ما قطع نكن،
خدايا چنين و چنان.
او هنوز مشغول عبادت بود كه ديدم اوضاع عالم عوض شد.شك
نكردم كه اثر دعاى همين يك شخص بود.دنبالش را گرفتم ببينم
اين كيست،فهميدم غلامى است.نشانى او را پيدا كردم،خانه
حضرت على بن الحسين.
پيش خودم گفتم:هر جور هست من اين را از امام مىخرم ولى نه
براى اينكه خادم من باشد،براى اينكه من خادم او باشم و او مخدوم
من باشد تا از فيض وجود او استفاده كنم.رفتم خدمت امام و گفتم:
من يكى از غلامهاى شما را مىخواهم.
فرمود:كدام يك؟تا بالاخره من او را پيدا كردم.
ناراحتشد،گفت:اى مرد!تو چرا مرا از اين خانه جدا مىكنى؟چرا مرا
از محبوب و مخدومم جدا مىكنى؟
گفتم:من نه تو را براى خدمتكارى خودم مىبرم،من تو را مىبرم براى
اينكه من تا آخر عمر خدمتگزار تو باشم و از محضر تو استفاده كنم.
من در فلان جا شاهد و حاضر بودم كه اين دعاها را مىكردى،شك نكردم
كه اين بارانى كه نازل شد اثر استجابت تو بود.
مىگويد:اين جمله را كه از من شنيد،سر به آسمان بلند كرد،گفت:
خدايا من نمىخواستم از اين رازى كه ميان من و توستشخص ديگرى
آگاه شود.(اخلاص را ببينيد!)حالا كه خلقت را به اين راز آگاه كردى،خدايا
مرا ببر.
اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد.اين را مىگويند اخلاص،كه
اصلا وحشت مىكند كه احدى از رابطهاى كه ميان او و خداى خودش
هست اطلاع پيدا كند.
«بين المحبين سر ليس يفشيه…»در ميان دوستان رازى است كه به اين
زوديها افشا نمىشود و نمىخواهند كه افشا بشود.و لهذا در همان حديث
هست كه «الابقاء على العمل اشد من العمل»نگهدارى يك عمل از خود
عملسختتر است،يعنى احيانا يك عملى در ابتدا از روى خلوص نيت صادر
مىشود ولى انسان بعدها در اثر بازگو كردن آن، عمل را از خلوص مىاندازد
و شرك را وارد آن مىكند.
( آشنایی با قرآن ، مرتضی مطهری ، ج 8 )