• تماس  
  • خانه 

بیایید از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .

14 فروردین 1392 توسط مرادی

 

در حکایتی آمده است :

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد ، کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از توی چاه بیرون بیاورد . برای این که حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را از خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند  و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد  روی خاک ها بایستد . روستایی ها همین طور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همین طور به بالا آمدن ادامه داد تا این که به لبه چاه رسید و از آن بیرون آمد.

از این حکایت می توان آموخت که :

مشکلات زندگی مثل تلی از خاک  بر سر ما می ریزد و ما مثل همیشه دو انتخاب داریم :

اول این که اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کند و دیگر این که از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .

الاغ در روبرو شدن با یک مشکل (زنده به گور شدن )به شکل ظاهری آن که تهدید بود توجهی نکرد بلکه با رویکردی متفاوت جنبه فرصت ان را یافت و از آن بهره برد .

توجه ! توجه !

پس بیایید ما هم در زندگی از مشکلات نترسیم و سعی کنیم حداکثر استفاده را از هر اتفاق تلخ و شیرین زندگی کنیم و هرگز تسلیم مشکلات و حوادث ناگوار زندگی نشویم.


بیایید از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .


 

 2 نظر

سروده ای از امام خمینی (ره) / انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

14 فروردین 1392 توسط مرادی



از غم دوست در این میکده فریاد کشم

دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم

داد و بی داد که در محفل ما رندی نیست

که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم

شادیم داد ، غمم داد و جفا داد و وفا

باصفا منت آن را که به من داد کشم

عاشم ، عاشق روی تو ، نه چیز دگری

بار هجران و وصالت به دل شاد ،کشم

در غمت ای گل وحشی من ، ای خسرو من

جور مجنون ببرم ، تیشه فرهاد کشم

مُردم از زندگی بی تو که با من هستی

طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم

سال ها می گذرد ، حادثه ها می آید

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

امام خمینی (ره)

 9 نظر

حکایتی زیبا /پرتاب پاره آجر برای جلب توجه

14 فروردین 1392 توسط مرادی


در حکایتی آمده است :


روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت زیاد از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت و او را سرزنش نمود پسرک گریان ، با تلاش فراوان توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که براد فلجش از روی صندلی چرخدار بر روی زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت : این جا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش بر روی زمین افتاده و من توان کافی برای بلند کردنش ندارم برای این که شما را متوقف کنم مجبور شدم از پاره آجر استفاده کنم .
مرد بسیار متأثر شد و از پسر عذر خواهی کرد ، برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به راهش ادامه داد.


از حکایت بالا می توان آموخت:


1-در زندگی زیاد سریع حرکت نکنید که اگر کسی خواست به شما تذکری دهد مجبور شود به شما یا به چیزهایی که به آن ها علاقه دارید صدمه بزند و پاره آجری به سمت شما پرتاب کند ، گاهی اوقات خداوند نیز برای این که ما را ازتند روی ها و غفلت هایمان آگاه کند با حوادثی به ما هشدار می دهد و پاره آجری به سوی ما پرتاب می کند.


2- اگر به ما آسیبی رسید به اطرافمان نگاه کنیم ببینیم شاید هشداری باشد که از دیگران غافل نشویم.


3- فداکاری پسرک برای نجات برادرش نکته قابل توجهی است ، سعی کنیم در زندگی برای کمک به دیگران هم تلاشی کنیم.


4- در مورد پاره آجرهایی که به سمتمان پرتاب می شود توجه کنیم البته انتخاب با خودمان است می توانیم به علت آن بیندیشیم و می توانیم بی تفاوت از کنار آن عبور کنیم.

 

 1 نظر

باور کنیم که خدا مهربون تر از مادره

14 فروردین 1392 توسط مرادی

 

 

مدت زمانیه یه سئوالی بد جوری  ذهنم رو مشغول کرده .  دلم گرفته ،چرا ما تو زندگی ، نداشته هامون رو بیشتر از داشته هامون می بینیم ؟ همه ما همینطور هستیم . شاید یکی مثل من بگه نه !! ولی حقیقت همینه . به قول معروف همیشه نیمه خالی لیوان رو می بینیم. فکر می کنیم مشکلات ما حل شدنی نیست ولی همه ما بارها دیدیم که اتفاق ها اصلاً اون طور که فکر می کنیم پیش نمی آد. نمی گم پایان همه اتفاقات شیرینه ولی معمولاً گذر زمان نشون می ده که اون نتیجه به سود ما بوده .

من هم تا مدتی پیش این طور فکر نمی کردم . یه حاجتی داشتم که برام دست نایافتنی شده بود ، ولی یه روز آقای اخوان که انشاالله همیشه سالم و موفق باشند تو سخنرانیشون یه حرفی زدند که بهتره بگم یه جواهر بود از اون روز نظر من به همه چیز و همه اتفاقات عوض شد ایشون فرمودند : ما مثل بچه کوچیکی هستیم که سرما خورده و با مادرش به بازار می ره ، این بچه از مادر بستنی می خواد ولی هر چی گریه کنه ، خود بزنه و یا هر کاری کنه ، مادر براش بستنی نمی خره چون به صلاح اون نیست و بچه صلاح خودش رو نمی دونه در حالی که در ظاهر قضیه  بچه فکر می کنه مادر بهش توجهی نداره و یا اون رو  دوست نداره .

اگه کسی به همین بچه یه بستنی هم بده مادر بستنی رو از بچه می گیره. همین مادر مهربون  بچه مریضش رو با این که سخته ، با کمال میل دکتر می بره و اگه دکتر آمپول داد با این که می دونه بچه می ترسه و درد داره برای تزریق آمپول اقدام می کنه شاید خود مادر بیشتر درد بکشه ولی به خاطر سلامت بچه این کار رو می کنه

ماجرای ما هم تو زندگی هامون همینه . مسلماً خدا از مادر مهربون تره باید این رو باور کنیم  .ما آدما  نمی دونیم چه چیزی به نفع ما و چه چیزی به ضرر ما هست گاهی اوقات چیزی رو از خدا می خواهیم که اصلاً به سود ما نیست  و گاهی هم چیزی رو داریم که داشتن اون به نفع ما نیست وخدا با این که می دونه ما ناراحت می شیم اون چیز رو از ما می گیره و ما رو مداوا می کنه هر چند که ما بی صبری کنیم و از درد و رنج روزگار بنالیم .


خدایا ! خودت کمکمون کن که تو سختی های زندگی یادمون نره که ما رو دوست داری.اگه تو رو یادمون نره این قدر مشکلاتمون رو بزرگ نمی بییم.


خدایا !خودت کمکمون کن!!!

 

 

 4 نظر

سر آغاز مستی / وقتی نسیم آه من از جمکران گذشت

13 فروردین 1392 توسط مرادی

 


مستی نه از پیاله ، نه از خم شروع شد

ازجاده سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به آینه

آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

وقتی نسیم آه من از جمکران گذشت

یک دم دلم گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا

از ربّنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السَّلام علیکم … شروع شد

فاضل نظری

 

 نظر دهید »

سروده ای از امام خمینی (ره) / چهارده معصوم

13 فروردین 1392 توسط مرادی

 



مصطفی سیرت، علی فر ، فاطمه عصمت ، حسن خو

هم حسین قدرت ، علی زهد و محمد علم مهرو

شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هفتم قبله گیسو

هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسگری مو


مهدی قائم که در وی جمع ، اوصاف شهان است


پادشاه عسگری طلعت ، تقی حشمت ، نقی فر

بوالحسن فرمان  و موسی قدرت و تقدیر جعفر

علم باقر ، زهد سجاد و حسینی تاج و افسر

مجتبی حلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر


 مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد

 

امام خمینی (ره)

 


 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 182
  • 183
  • 184
  • ...
  • 185
  • ...
  • 186
  • 187
  • 188
  • ...
  • 189
  • ...
  • 190
  • 191
  • 192
  • ...
  • 227

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کلام نور
  • اشعار
  • دل نوشته
  • دعا
  • مناجات
  • مهدویت
    • رسانه در آخر الزمان
  • فرمایشات رهبری
  • سخنی دوستانه
  • نکاتی از نهج البلاغه
  • مباحث سیاسی
    • عکس نوشته
  • عمومی
  • چهل گام شناخت
  • سخنرانی
  • کلام وحی
  • شهدا
  • کوتاه و آموزنده
  • مباحث تفسیری
  • مناسبت روز
  • اندیشه مطهر
  • فاطمیه
  • اشعار مهدوی
  • نکته ای از یک حکایت
  • نکاتی از معراج السعاده
  • انتخابات
  • ولایت فقیه
  • چکیده مقاله
  • حجاب و عفاف
  • یادداشت ها
  • اینفو گرافی
  • نکات طلبگی
  • تربیت دل پذیر
  • شهدای گمنام
  • دانلود کتاب
  • غدیر
  • مباهله
  • ماه محرم و عاشورا
    • امام حسین (ع) و احیای امر به معروف
    • معرفی یاران وفادار امام حسین (ع)
    • پیام آوران عاشورا
  • روایت و تصویر
  • لطایف
  • توصیه هایی از علما
  • امامت
  • پیامبر رحمت
  • نماز
  • انقلاب اسلامی
  • فاطمیه
  • سخنان حضرت زهراء سلام الله علیها
  • بانوی کرامت
    • احادیث
    • سخنان علما در مورد حضرت معصومه (س)
    • کرامات حضرت معصومه (ع)
  • نقش زنان در فرهنگ سازی عاشورا
  • دانلود ترجمه نهج البلاغه
  • امر به معروف و نهی از منکر
  • تقویت معنوی طلاب
  • ماه مبارک رمضان
  • امام رضا
  • پاسخ به شبهات
  • آموزش word
  • دهه فجر
  • امام علی (ع)
  • اسرار عبادات
  • معرفی کتاب
  • کلیپ
  • سبک زندگی عاشورایی
  • چکیده پایان نامه
  • مادر
  • اقتصاد مقاومتی : تولید - اشتغال
  • کارکاتور
  • یک لقمه کتاب
  • بیانیه‌ی گام دوم انقلاب

کاربران آنلاین

  • avije danesh
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
مهدویت امام زمان (عج)

اوقات شرعی

کد آمارگیر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس