حکایتی زیبا /پرتاب پاره آجر برای جلب توجه
در حکایتی آمده است :
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت زیاد از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت و او را سرزنش نمود پسرک گریان ، با تلاش فراوان توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که براد فلجش از روی صندلی چرخدار بر روی زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت : این جا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش بر روی زمین افتاده و من توان کافی برای بلند کردنش ندارم برای این که شما را متوقف کنم مجبور شدم از پاره آجر استفاده کنم .
مرد بسیار متأثر شد و از پسر عذر خواهی کرد ، برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به راهش ادامه داد.
از حکایت بالا می توان آموخت:
1-در زندگی زیاد سریع حرکت نکنید که اگر کسی خواست به شما تذکری دهد مجبور شود به شما یا به چیزهایی که به آن ها علاقه دارید صدمه بزند و پاره آجری به سمت شما پرتاب کند ، گاهی اوقات خداوند نیز برای این که ما را ازتند روی ها و غفلت هایمان آگاه کند با حوادثی به ما هشدار می دهد و پاره آجری به سوی ما پرتاب می کند.
2- اگر به ما آسیبی رسید به اطرافمان نگاه کنیم ببینیم شاید هشداری باشد که از دیگران غافل نشویم.
3- فداکاری پسرک برای نجات برادرش نکته قابل توجهی است ، سعی کنیم در زندگی برای کمک به دیگران هم تلاشی کنیم.
4- در مورد پاره آجرهایی که به سمتمان پرتاب می شود توجه کنیم البته انتخاب با خودمان است می توانیم به علت آن بیندیشیم و می توانیم بی تفاوت از کنار آن عبور کنیم.