بیایید از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .
در حکایتی آمده است :
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد ، کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از توی چاه بیرون بیاورد . برای این که حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را از خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد . روستایی ها همین طور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همین طور به بالا آمدن ادامه داد تا این که به لبه چاه رسید و از آن بیرون آمد.
از این حکایت می توان آموخت که :
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما می ریزد و ما مثل همیشه دو انتخاب داریم :
اول این که اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کند و دیگر این که از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .
الاغ در روبرو شدن با یک مشکل (زنده به گور شدن )به شکل ظاهری آن که تهدید بود توجهی نکرد بلکه با رویکردی متفاوت جنبه فرصت ان را یافت و از آن بهره برد .
توجه ! توجه !
پس بیایید ما هم در زندگی از مشکلات نترسیم و سعی کنیم حداکثر استفاده را از هر اتفاق تلخ و شیرین زندگی کنیم و هرگز تسلیم مشکلات و حوادث ناگوار زندگی نشویم.
بیایید از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .