نکته ای از یک استاد اخلاق به یک طلبه / بدان که قدر و واقعی تو را نیز جز خدا و ائمه (ع) کسی نمیداند.
میگویند طلبهای به استاد و معلم اخلاق خود گفت:
چرا مردم به ما آن طور که در احادیث آمده است احترام
نمیگذارند وحتی در بعضی موارد و یا بعضی اشخاص
به ما بیادبی میکنند؟
استاد برای تفهیم مطلب سکهای طلا به او داد و گفت
برو سبزی بخر، رفت ولی سبزی فروش سکه طلا را
قبول نکرد(چون نمیدانست ارزش آن چقدر است)
لذا گفت: پول بیاورید تا سبزی به شما بدهم، وقتی
که برگشت،استاد دوباره او را برای خرید نان و برنج و
قند فرستاد، ولی آنها نیز سکه را قبول نکردند لذا به
نزد استاد بازگشت، استاد فرمودند: حالا به بازار طلا
فروشها برو و این سکه را بفروش. طلبه رفت و فروخت
و به خدمت استاد برگشت.
سپس استاد فرمودند: همان طوری که قدر و قیمت این
سکه طلا را جز زرگر و طلافروش کسی ندانست و به
غیر از او کسی حاضر به معامله با تو نشد و تو را تحویل
نگرفتند، بدان که قدر و واقعی تو را نیز جز خدا و ائمه
(ع) کسی نمیداند.
(آداب الطلاب ،شاکر برخوردار فرید ، ص 95)