می دانید چرا سعد بن ابی وقاص از ناسزاگفتن به امام علی علیه السلام خودداری کرد ؟
مسلم در صحيح خود در كتاب «فضائل الصحابة» باب (من فضائل على بن ابى طالب) به سند خود از عامر بن سعد بن ابى وقاص از پدرش سعد روايت كرده كه گفت: معاويه بن ابى سفيان به سعد دستور داد على (عليه السلام) را ناسزا گويد و او از ناسزا گفتن به آن حضرت خود دارى كرد، معاويه به او اعتراض نمود و سبب آن را پرسيد، سعد گفت: مادام كه سه چيز را از ياد نبردهام هرگز او را ناسزا نمىگويم و آن سه جملهاى است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در بارهاش فرمود كه هر يك از آنها به نظر من مهمتر است از آنچه آفتاب بر آن مىتابد و ارجمندتر است از هر نعمتى كه مردم براى آن ارج مىنهند:
اول اين كه شنيدم كه به آن جناب (در بعضى از جنگها كه او را جانشين خود كرد و به جنگ نبرد و در او احساس ناراحتى نمود كه به نزد زنان و كودكانش گذاشته و از فيض جهاد او را محروم كرد) فرمود:
«ا ما ترضى ان تكون منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى»
: آيا راضى نيستى كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى؟ جز اين كه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد.
دوم اين كه در روز خيبر شنيدم كه فرمود:
«لأعطينّ الراية رجلا يحبّ اللَّه و رسوله و يحبّه اللَّه و رسوله»
فردا حتما پرچم را به دست مردى مىدهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و چون فردا شد همه گردن كشيديم شايد آن مرد ما باشيم، ولى شنيديم كه فرمود:
«ادعوا الىّ عليّا»
على را نزد من بخوانيد و چون او را آوردند درد چشم داشت، پس آب دهان در چشم او ماليد و پرچم جنگ را به دست او داده و در نتيجه خدا قلعه را برايش بگشود.
سوم اين كه وقتى آيه: فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ … نازل شد،
«دعا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال: اللهمّ هؤلاء اهلى»
رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسين را صدا زد و به درگاه خداوند عرضه كرد بار خدايا اينان اهل من هستند.
(الطرائف ، ترجمه داود إلهامى، ص 137)