به مناسبت روز مباهله /يك سند زنده براى عظمت اصحاب كسا
زمخشرى (538 م) در كشاف در تفسير سوره آل عمران در ذيل آيه مباهله آورده است:
وقتى رسول خدا آيه مباهله را براى نمايندگان مسيحيان نجران خواند و ايشان را به مباهله دعوت كرد، گفتند: باشد تا در كار خود بينديشيم و فردا برگرديم بعد ازآنكه با خود خلوت كردند، از بزرگ و صاحب نظر خود «عاقب» پرسيدند: چه صلاح مىدانى؟ گفت: اى گروه نصارى شما خوب دانستيد كه محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پيغمبر است و خدا او را فرستاده و اگر با او مباهله كنيد، به طور قطع همه ما هلاك خواهيم شد، به خدا سوگند هيچ قومى با هيچ پيغمبرى مباهله نكرد، مگر اين كه تا آخرين نفرشان هلاك شدند و اگر از من مىشنويد به او ايمان بياوريد و اگر زيربار نمىرويد و مصمم هستيد و تا مباهله نكنيد دست بر نداريد، لا اقل اين نصيحت را از من بپذيريد و نزد او رفته با او خداحافظى كنيد و به شهر خود برگرديد.
مسيحيان نجران نزد پيامبر برگشتند، ديدند حسين (عليه السلام) را بغل گرفته و دست حسن (عليه السلام) را هم در دست دارد، فاطمه (سلام اللَّه عليها) پشت سر او، على (عليه السلام) پشت سر فاطمه مىآيند و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به ايشان مىگويد: هر گاه من دعا كردم شما آمين بگوئيد.
اسقف نجران همين كه اين وضع را ديد گفت: اى نصاراى نجران من چهرهها و رخسارههائى مىبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جاى بركند، بر مىكند، پس زنهار مباهله مكنيد كه هلاك مىشويد و تا روز قيامت يك نفر نصارى بر روى زمين باقى نمىماند بناچار مسيحيان گفتند: اى ابوالقاسم رأى ما بر اين قرار گرفتكه مباهله نكنيم و تو را به دين خودت واگذاريم، تو هم ما را به دين خودمان واگذارى، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: حالا كه حاضر نيستيد، مباهله كنيم، اسلام را بپذيريد و در نفع و ضرر با مسلمانان شريك باشيد، نصارى نپيذيرفتند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: پس بايد كه آماده جنگ شويد، گفتند ما توانائى جنگ با عرب را نداريم، ولى با تو حاضريم صلح كنيم، بر اين كه با ما نجنگى و ما را نترسانى و تهديد نكنى و از دينى كه داريم برنگردانى، در عوض ما ساليانه دو هزار طاقه پارچه به تو بدهيم هزار طاقه را ماه صفر و هزار ديگر را ماه رجب بپردازيم و سى و سه زره عاريه و سى و سه شتر و سى و چهار اسب جنگى تحويل دهيم.
رسول خدا اين پيشنهاد را پذيرفته با آن مصالحه نمود و فرمود: به آن خدائى كه جانم در دست اوست عذاب تا بالاى سر نجران آمده بود، اگر صلح نمىكردند، همگى به صورت ميمون و خوك مسخ مىشدند و بيابان بر آنان، شعلهور مىگشت و خداوند اهل نجران و حتى پرندهها را بر درختان ايشان نابود مىساخت و يك سال نمىكشيد كه آنچه نصارى در دنياست هلاك مىگشت.
از عايشه نقل شده است كه گفت: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در حالى كه رواندازى خال خال از مو به دوش داشت در منزل نشسته بود كه حسن (عليه السلام) آمد و داخل آن كرد سپس حسين آمد او را نيز داخل كرد پس از آن فاطمه و در آخر على (عليه السلام) آمدند و آن جناب همه را زير آن روانداز جاى داد وقتى همه جمع شدند، اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.
زمخشرى بعد از نقل اين حديث و بعد از بياناتى چند چنين مىگويد: «و فيه دليل لا شيء اقوى منه على فضل اصحاب الكساء عليهم السّلام و فيه برهان واضح على صحّة نبوّة النّبيّ صلى اللَّه عليه و آله و سلّم لأنّه لم ير واحد من موافق و لا مخالف انّهم اجابوا الى ذلك» (اين آيه دلالتى بر فضيلت اصحاب كسا دارد كه هيچ دليلى به قوت آن نمىرسد و نيز دلالت واضحى بر صحت نبوت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم دارد و چون احدى از مخالف و موافق روايت نكرده كه مسيحيان نجران مباهله را پذيرفته باشنداين آخركلام زمخشرى است با نظر انصاف در آن بنگريد تا از آن، اهل صراط مستقيم را بشناسيد).
فخر رازى هم بعد از نقل اين داستان گفته: اين آيه دلالت دارد بر اين كه حسنين دو فرزند رسول خدايند چون وقتى مأمور شد، پسران خود را در مباهله شركت دهد آن دو را شركت داد، پس واجب است كه بگوئيم آن دو پسران وى بودهاند، بعد مىگويد و از جمله آياتى كه اين معنى را تأييد مىكند آيه سوره انعام است كه مىفرمايد: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ تا آنجا كه مىفرمايد: وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى چه معلوم است كه عيسى از ناحيه مادر منتسب به ابراهيم بود نه پدر، پس معلوم مىشود كه گاهى پسر دختر هم پسر خود انسان به حساب مىآيد و بعد از بيانى ديگر مىگويد: روايت شده كه ابو جعفر باقر (عليه السلام) نزد حجاج بن يوسف به اين آيه استدلال كرده است
(الطرائف ،ترجمه داود إلهامى، صص 134،135)