من می خواهم ازدواج موقت کنم !!!
یک مردی خدمت حضرت رضا(ع) میآید. میگوید: من میخواهم بروم ازدواج موقت کنم. حضرت میفرماید: زن داری؟ میگوید: بله. بچه داری؟ بله. میفرماید: این ازدواج به تو چه ربطی دارد؟ این را برای شما نگذاشتند. برای یک مردی است که واقعاً امکان ازدواج ندارد. خدا هم اجازه نمیدهد به حرام بیافتد. برای این است که از گناه مصون بماند و برود یک ازدواج کم خرجی بکند. اما تو که زن و بچه داری چرا این سؤال را میکنی؟ بلند شو برو به زن و بچهات برس. خیلی خوب مرد باید به زن و بچهاش برسد. اما خانم هم باید هنر اسیر کردن او را داشته باشد که اسارت با محبت، اسارت با جاذبه ایجاد کردن، اگر بیرون هم حتی یک خانمی پیشنهاد داد که بیا با من ازدواج موقت کن، بگوید: من یک زن مثل دسته گل دارم. همه چیز برای من تمام است. من هم پیش او همه چیز تمام هستم. نه نمیخواهم. یعنی این هنر را باید خانمها به خرج بدهند.
پیغمبر یک روایت دارند، میفرمایند: «المؤمن لدی الحق اسیر» مؤمن بخاطر اینکه خدا را میشناسد و اوصافش را میداند، لطفش را میداند، پای بند خداست. جای دیگر نمیرود. اینقدر خدا برایش جاذبه دارد که دنبال بت نمیرود. دنبال هوای نفس نمیرود. دنبال منافق شدن نمیرود، دنبال مشرک شدن نمیرود، چون پیش خدا هم تشنگ او سیراب میشود، هم گرسنگی او سیری دارد. یعنی میارزد که من این کانون مهر و محبت و رزق را رها کنم، دنبال بت بروم؟ حالا یا بت آمریکا، یا بت دلار، یا بت هوای نفس، اینجا که باشد خدا همه چیز را تأمین میکند. مرد باید همه چیزش از طرف زن تأمین باشد که اگر بیرون کسی به او پیشنهاد کرد، پیشنهاد مشروع، آدم مسلمان که دنبال زنا و کار نامشروع نمیرود. به او بگوید: خانم، آنقدر خانم من خوب و بزرگوار است که خلأیی برای من نگذاشته است! مرد هم باید یک چنین هنری را داشته باشد، آنقدر برای خانمش جاذبه داشته باشد، که یکوقت خدای نکرده خانمش به این نقطه نرسد که بگوید: کاش مرا به یکی دیگری شوهر میدادند؟ این کاش مرا به یکی دیگر شوهر میدادند، معنیاش این است که دارد نفرت ایجاد میشود. دارد بساط به طرف مرز جدایی میرود. وقتی عواطف و احساسات او جواب داده نشود، سخت میشود.
حاج آقای انصاریان 95/12/26
منبع : سایت سمت خدا