ماجرای خواندنی «صیغه کردن» شهید پاکنژاد
سید عباس پاکنژاد برادر شهید پاکنژاد گفت: بعد از شهادت برادرم، مرحوم اسکندر اصلانی شهردار یزد به بیان خاطره ای جالب از ماجرای «صیغه کردن» شهید دکتر پاکنژاد پرداخت.
وی گفت: یک روز به همراه دکتر برای عیادت بیماری به منزل پیرزنی رفتیم که به علت کسالت زیاد زمین گیر شده بود و در شرایط بسیار بد و نامطلوبی قرار گرفته بود. وقتی دکتر این صحنه را دید از دخترش پرسید موضوع چیست چرا مادرت در این شرایط است؟ چرا به او رسیدگی نمی کنید؟
فرزند پیرزن در جواب دکتر گفت دیگر توان نگهداری و انجام دادن کارهایش را ندارم و از عهده من خارج است. دکتر کمی به فکر فرو رفت و ناگهان رو به پیرزن کرد و در همان حالی که خوابیده بود از او پرسید آیا شما حاضرید صیغه من بشوید!
بعد از مدتی پیرزن رو به دکتر کرد و گفت آقای دکتر مگر شما اوضاع و احوال من را نمی بینید! من چگونه می توانم صیغه شما شوم! دکتر به پیرزن گفت من فقط می خواهم به شما محرم شوم تا بتوانم برای تمیز کردن به شما دست بزنم. در همان حال دکتر یکدفعه خودش شروع به خواندن صیغه کرد و بعد مشغول تمیز کردن پیرزن شد.
وی افزود: شهید پاکنژاد هر چند وقت یکبار به منزل آن پیرزن می رفت و جویای حالش می شد و در صورت نیاز وی را تمیز می کرد و مایحتاج زندگی پیرزن را تامین می کرد.
وی گفت: دکتر از من درخواست کرده بود که تا وقتی زنده است این ماجرا را برای کسی تعریف نکنم.
منبع : یزد بانو