كربلا ثابت كرد كودك مىتواند مبارزه كند، مىشود زن شهيد بدهد و خودش را نبازد. مىشود بچه را كتك بزنند و از پا در نيايد.
امام حسين هنوز به كربلا نرسيده، يك برخورد با عمروبن
قيس دارد. عمروبن قيس در راه به امام حسين مىرسد و
امام حسين او را دعوت مىكند، مىگويد: من فرزند زياد
دارم، نزد مردم اموالى دارم و خلاصه هر چه امام او را دعوت
مىكند، بهانه ى زندگى و دنيايش را مىگيرد. من نمى توانم
بيايم. اولين مطلب اين كه وقتى انسان مىگويد: نمى توانم،
خيلى وقت ها آدم فكر مىكند، كارى را نمىتواند بكند، اما
بعد مىبيند كه مىتواند.
به زن مىگويى: واجب الحج هستى، بايد به مكه بروى.
مىگويد: من چطور مىتوانم اين بچههاى كوچك را رها كنم؟
بعد همين خانم قهر مىكند و مىبينى دو ماه رفت و بچه هايش
را رها كرد. يا مثلًا فرض كنيد به بازارى مىگوييم: آقا به مكه برو!
مىگويد: آقا من گرفتارم . فرض كنيد، چك و سفته و فلان،
حادثهاى برايش پيش مىآيد و مىبينى مدتها در بازار مغازهاش
تعطيل است. يا وقتى به او مىگوييم: آقا حساب مالت را بكن.
از طبقهى محروم اگر حقى در زندگى تو هست، آن را بده.
مىگويد: آقا نمىشود، حسابش مشكل است. سخت است،
فلان و بهمان است. اما اگر همين آقا چيزى را گم كند، تمام
زندگى و حساب و كتابش را زير و رو مىكند. به خود ما اگر
بگويند: بدو! مىگوييم: من 2 كيلومتر بيشتر نمىتوانم بدوم.
اما اگر يك گرگ ما را دنبال كند، 40 كيلومترمى دويم.
ما اول خيال مىكنيم نمى شود، خيال مىكردند با رژيم يزيد
نمىشود مبارزه كرد. امام حسين ثابت كرد كه حتى بچه ى
شش ماهه هم مىتواند با رژيم در بيفتد. خيال مىكردند اگر
انسان شهيد بدهد، تضعيف مىشود. ماجراى امام حسين
ثابت كرد، زينب كبرى شهيد داد ولى روحيه اش تضعيف نشد.
خيال مىكنند تحقير مىتواند سرنوشت انسان را عوض كند،
بچه هاى كوچك امام حسين را، يكى دو تايى كه مانده بودند،
به جلسه ى يزيد بردند. يزيد به پسرامام حسين گفت:
تو زرنگ ترى يا پسر من؟
پسر امام حسين گفت: يك شمشير بده تا به تو بگويم. وقتى
چنين چيزى را مىپرسد، بچهى داغ ديده مىگويد: احوالت
چطور است؟
جواب مىدهد: خدا را شكر، الحمدلله.
مىگويد: ديدى مابه عزت رسيديم.
جواب مىدهد: نخير، عزيز ما هستيم، صبر كن ظهر بشود تا
ببينى در اذان بعد از اشهد ان لا اله الا الله چه مىگويند.
مىگويند «اشهد ان محمداً رسول الله» ظهر معلوم مىشود،
چه كسى عزيز است. يعنى كربلا ماجرايى است كه ثابت كرد
عزيز كيست؟
به امام سجاد گفتند: تو عزيزى يا ذليل؟
گفت: صبر كن ظهر بشود تا به تو بگوييم عزيز كيست. كربلا ثابت
كرد كودك مىتواند مبارزه كند، مىشود زن شهيد بدهد و خودش
را نبازد. مىشود بچه را كتك بزنند و از پا در نيايد.
(برنامه درسهايى از قرآن، سال 60 )