داستانی عبرت آموز / امر به معروف ها و نهی از منکرهایی که صورت می گیرد ، بسیاری از خود همین ها منکر است .
آیت الله مطهری (ره) می فرمایند : یک وقتی یک داستان خارجی
در مجله ای خواندم ، نوشته بود ؛ دختری خیلی مذهبی بود ، یکی
از شاهزادگان عاشق و علاقه مند این دختر بود ، ولی مرد عیاش
و شهوترانی بود و می خواست او را در دام خویش بیندازد ، و این
دختر روی آن عفت و نجابتی که داشت و این که پایبند اصول دیانت
بود هیچ تسلیم این آقا نمی شد . هر وسیله ای برانگیخت که او را
گول بزند ، نشد که نشد ، دیگر تقریبا مایوس شده بود ، گذشت .
یک روز دید کسی از طرف این دختر پیغام آورده که خلاصه او آمادگی
خود را برای این که با هم باشند و مدتی خوش باشند اعلام کرد ،
شاهزاده تعجب کرد ، رفت سراغ او ، دید بله آماده است در زمینه
این قضیه تحقیق کرد که آن دختر که این قدر به نجابت و عفت خودش
پایبند بود چگونه یک دفعه روی آورده به عیاشی و فسق و فجور ؟
معلوم شد قضیه از این قرار بوده که یک آقای کشیشی بعد از این که
احساس می کند که این دختر ، یک روح مذهبی دارد به خیال خودش
برای این که او را مذهبی تر کند ، روزی از این دختر وقت می گیرد و
می آید سراغ او ، می گوید : من برای تو هدیه ای آورد ه ام ؛ ظرفی
بوده و روی آن حوله ای قرار داشته است ، هدیه را جلوی او می گذارد
و حوله را برمی دارد تا آن را نشان بدهد ، یک وقت آن دختر می بیند یک
کله ی مرده از قبرستان آورده تا چشمش می افتد تکان می خورد ،
می گوید این چیست ؟
کشیش می گوید این را آورده ام تا شما درباره اش فکر و مطالعه کنید ،
ببینید دنیا چقدر بی وفاست .
با این صحنه آن چنان نفرتی در دل این دختر به وجود می آید که نه تنها اثر
موعظه بخشی نبخشید ، بلکه آن وقت فکر کرد ، گفت : من به عکسش
عمل می کنم ، دنیایی که عاقبتش این است این چهار روز عمر را چرا به
این اوضاع بگذرانم لذا به سوی عیاشی کشیده شد .
این هم یک جور موعظه و نصیحت کردن است و باور کنید که در میان وعاظ
و نصایحی که افراد می کنند امر به معروف ها و نهی از منکرهایی که صورت
می گیرد ، بسیاری از خود همین ها منکر است .
بعد خود مرحوم استاد مطهری می فرمایند : من خودم داستانی دارم .
( آداب الطلاب ، شاکر برخوردار فرید ، ص 276 )
بیایید در امر به معروف و نهی از منکر کردن بیشتر دقت کنیم