• تماس  
  • خانه 

داستان مرد فاضل و صدر اعظم / صدى نود مردمى كه دزدى نمى‏كنند به خاطر على(ع)و دستورهاى على و امثال على است.

29 آذر 1392 توسط مرادی


معروف است كه در زمان قاجاريه مرد نسبتا فاضلى كه بسيار

خوش نويس بوده ظاهرا از شيراز رفته بود مشهد براى زيارت.


دربازگشت پولش تمام مى‏شود يا دزد مى‏زند،و در تهران در حالى

كه‏غريب بوده بى‏پول مى‏ماند.فكر مى‏كند كه از هنرش كه خطاطى

است‏استفاده كند و ضمنا زياد هم معطل نشود.بر مى‏دارد همين

عهد نامه‏امير المؤمنين عليه السلام به مالك اشتر را كه بخشى

از آن را خواندم بايك خط بسيار زيبا مى‏نويسد.خط كشى مى‏كند،

جدول بندى مى‏كند،اين عهد نامه را در يك دفترى مى‏نويسد و آن

را اهدا مى‏كند به‏صدر اعظم وقت.

يك روز مى‏رود نزد صدر اعظمدر حالى كه‏ارباب رجوع هم زياد بوده‏اند.

نوشته را به او مى‏دهد ومى‏گويد هديه‏ناقابلى است.پس از مدتى

بلند مى‏شود كه برود.صدر اعظم مى‏گويدآقا شما بفرماييد.

با خود مى‏گويد لابد مى‏خواهد مرحمتى بدهد،مى‏خواهد خلوت

بشود.چند نفرى از ارباب رجوع مى‏مانند.بازمى‏بيند خيلى طول

كشيد،بلند مى‏شود كه برود.

دوباره صدر اعظم‏مى‏گويد: آقا شما بفرماييد.

تا اينكه همه مردم مى‏روند،فقط پيشخدمت هامى‏مانند.

صدر اعظم مى‏گويد :فرمايشى داريد؟

اين شخص مى‏گويد:نه،من عرضى نداشتم،همين را تقديم كرده بودم.

پيشخدمتها را هم‏مى‏گويد همه‏تان برويد بيرون،كسى حق ندارد بيايد

داخل اطاق.

اين‏بيچاره وحشتش مى‏گيرد كه اين ديگر چگونه است؟

!صدر اعظم‏مى‏گويد: بيا جلو!

مى‏رود جلو.آهسته در گوشش مى‏گويد:

چرا اين رانوشتى و براى من آوردى؟

مى‏گويد: شما صدر اعظم يك مملكت هستيد،اين هم دستور العمل

مولا امير المؤمنين(ع)است براى كسانى مثل شما.

فرمان اوست راجع به اينكه با مردم چطور بايد رفتار كرد.من فكرمى‏كنم

شما هم شيعه امير المؤمنين هستيد و چنين چيزى را دوست داريد.

فكر كردم برايتان هديه‏اى بياورم،هيچ چيز مناسب تر از اين پيدا نكردم.

گفت: بيا جلو.رفت جلو.

گفت‏: يك كلمه من مى‏خواهم به تو بگويم وآن اين است كه خود على

كه اينها را نوشت و به اينها بيش از هر كس‏ديگر پابند بود و عمل مى‏كرد،

در سياست از اينها چقدر بهره‏بردارى‏كرد كه حالا من بيايم به اينها

عمل بكنم؟خود على از همين راهى كه‏دستور داد عمل كرد و ديديم كه

تمام ملكش از بين رفت و معاويه براو مسلط شد.على خودش به اين

دستور العمل عمل كرد و شكست‏خورد،پس اين چيست كه براى من

نوشته‏اى؟ !

گفت: اجازه مى‏دهيدجواب بدهم؟

بله.گفت :چرا اين حرف را در ميان جمعيت به من‏نگفتى؟

گفت: اگر در ميان جمعيت مى‏گفتم پدرم را در مى‏آوردند.

گفت: بسيار خوب،جمعيت كه رفت چرا پيشخدمتها را گفتى همه‏تان‏

برويد بيرون؟

گفت : اگر يكى از آنها مى‏فهميد كه من چنين جسارتى‏به على مى‏كنم

پدرم را در مى‏آورد.

گفت: پيروزى على(ع)همين است.

چرا معاويه بعد از هزار و سيصد سال،احدى كوچكترين احترامى‏برايش

قائل نيست و جز لعنت و نفرين چيز ديگرى براى او نيست؟

على(ع)هم بشرى بود مثل من و تو.اين احترام را از كجا پيدا كرد كه‏تو

اگر به همين نوكرها و پيشخدمتها بگويى آدمهاى بيگناهى را گردن‏بزنيد

گردن مى‏زنند ولى اسم على را جرات نمى‏كنى با بى‏احترامى[جلوى

آنها ببرى]؟آيا جز اين است كه على(ع)را اينها به همين صفات‏شناخته‏اند

كه على مجسمه راستى و درستى،مجسمه وفاى به عهد و تجسم‏

همين دستور العملى است كه خودش داده است؟على(ع)به موجب‏

اينكه به همين سياست عمل كرد، هم خودش را در دنيا بيمه كرد و

هم‏اينها را.

اگر در دنيا فردى پيدا مى‏شود كه به اين اصول انسانيت عمل‏مى‏كند به

موجب همين است كه على(ع)اينها را نوشت و خودش عمل‏كرد.اگر او

اينها را نمى‏نوشت و خودش عمل نمى‏كرد،سنگ روى‏سنگ بند نمى‏شد.

تو خيال كرده‏اى كه اين اجتماع را با همان‏سياست‏خودت حفظ كرده‏اى؟!ا

گر مردم دزدى نمى‏كنند،به خاطر تودزدى نمى‏كنند؟!صدى نود مردمى كه

دزدى نمى‏كنند به خاطر على(ع)و دستورهاى على و امثال على است.

صدى نود مردمى كه فحشاءنمى‏كنند،به ناموس تو خيانت نمى‏كنند،به

خاطر همان على(ع)ودستورهاى على است.تو خيال كرده‏اى على(ع)

شكست‏خورد؟!

اين است كه مى‏فرمايد:

و لا يحسبن الذين كفروا سبقواانهم لا يعجزون .


ما بايد اين فكر را از دماغ خودمان بيرون بياوريم كه‏حق پيش نمى‏رود،

مردم تابع ظلم هستند،اساس دنيا بر ظلم و ناحقى‏است.اينطور نيست.

اين مقدارى هم كه از زندگى بشر باقى است،به‏اعتبار همان پيوندهاى

محكمى است كه اهل حق و اهل راستى و درستى‏برقرار كرده‏اند.

البته گفتم مقصود[از آيه مذكور]اين نيست[كه خدامى‏گويد]كافران بر ما

پيروز نمى‏شوند.كافران كه نمى‏خواهند با خداكشتى بگيرند.مقصود اين

است كه راه آنها بر راه ما هرگز پيروزنمى‏شود. پس كارى بكنيد كه در

راه ما باشيد.

 

( آشنایی با قرآن ، مرتضی مطهری ، ج 3)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: اندیشه مطهر, نکته ای از یک حکایت لینک ثابت

نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد

خانم مرادی دقت که می کنم می بینم به چسبیدگی کلماتتان دارد به وفور زیاد می شود.نمی خواهید فکری برایش کنید؟خدا خیرتان دهد،حیف این وبلاگ زیباست

1392/10/01 @ 22:00


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کلام نور
  • اشعار
  • دل نوشته
  • دعا
  • مناجات
  • مهدویت
    • رسانه در آخر الزمان
  • فرمایشات رهبری
  • سخنی دوستانه
  • نکاتی از نهج البلاغه
  • مباحث سیاسی
    • عکس نوشته
  • عمومی
  • چهل گام شناخت
  • سخنرانی
  • کلام وحی
  • شهدا
  • کوتاه و آموزنده
  • مباحث تفسیری
  • مناسبت روز
  • اندیشه مطهر
  • فاطمیه
  • اشعار مهدوی
  • نکته ای از یک حکایت
  • نکاتی از معراج السعاده
  • انتخابات
  • ولایت فقیه
  • چکیده مقاله
  • حجاب و عفاف
  • یادداشت ها
  • اینفو گرافی
  • نکات طلبگی
  • تربیت دل پذیر
  • شهدای گمنام
  • دانلود کتاب
  • غدیر
  • مباهله
  • ماه محرم و عاشورا
    • امام حسین (ع) و احیای امر به معروف
    • معرفی یاران وفادار امام حسین (ع)
    • پیام آوران عاشورا
  • روایت و تصویر
  • لطایف
  • توصیه هایی از علما
  • امامت
  • پیامبر رحمت
  • نماز
  • انقلاب اسلامی
  • فاطمیه
  • سخنان حضرت زهراء سلام الله علیها
  • بانوی کرامت
    • احادیث
    • سخنان علما در مورد حضرت معصومه (س)
    • کرامات حضرت معصومه (ع)
  • نقش زنان در فرهنگ سازی عاشورا
  • دانلود ترجمه نهج البلاغه
  • امر به معروف و نهی از منکر
  • تقویت معنوی طلاب
  • ماه مبارک رمضان
  • امام رضا
  • پاسخ به شبهات
  • آموزش word
  • دهه فجر
  • امام علی (ع)
  • اسرار عبادات
  • معرفی کتاب
  • کلیپ
  • سبک زندگی عاشورایی
  • چکیده پایان نامه
  • مادر
  • اقتصاد مقاومتی : تولید - اشتغال
  • کارکاتور
  • یک لقمه کتاب
  • بیانیه‌ی گام دوم انقلاب

کاربران آنلاین

دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
مهدویت امام زمان (عج)

اوقات شرعی

کد آمارگیر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس