اذان گوی شهید / آن که اذان می گوید ، رسید سعادت را اعلام می کند و آن که شهادت یابد ، یافتن سعادت را اعلام می دارد .
اذان ، از آن خداست . شهادت هم از آن خداست . اذان ، شعار اسلام
است و شهادت دثار اسلام .
اذان ، به نماز ، دعوت می کند . شهادت ، نماز را به پا می دارد ، اذان ،
راهنماست . شهادت ، پشتیبان است . آن که اذان می گوید ، رسید
سعادت را اعلام می کند و آن که شهادت یابد ، یافتن سعادت را اعلام
می دارد .
حجاج جعفی به هر دو رسید ؛ هم اذان گفت و هم شهادت یافت . راه
برای حسین اذان گفت ، در کربلا برای حسین اذان گفت ، در غم و رنج
با حسین همگام بود . در سعادت و شهادت با حسین شریک شد .
سال ها در کوفه بزیست و از یاران علی بود و افتخار حسن سابقه را دارا
بود . وقتی که شنید که حسین ، یزید را شایسته حکومت اسلامی ندانسته
، با پسر عمویش ، یزید جعفی ، از کوفه بیرون شد و آهنگ کوی حسین کرد .
در مکه به حضورش شرفیاب گردید . در راه خدا قدم برداشت ، در خانه خدا به
ولی خدا ملحق گردید .و در خدمتش به سوی شهادت رهسپار گردید .
دو عموزاده عروس شهادت را در آغوش کشیدند . هر کدام عروسی داشتند
که زیباتر از دگری بود . در راه کربلا به نمایندگی از سوی حسین ، به سوی
عبیدالله جعفی رفتند . عبیدالله و حجاج ، هر دو از یک عشیره بودند ، دو
عموزاده او را به یاری حسین خواندند ، ولی عبیدالله ، نادرست بود و
شایستهشهادت نبود . دعوت عموزادگان را نپذیرفت و به گمان خود ،
سلامت را از شهادت برتر دانست .
روز شهادت حجاج ، شرفیاب شد و اجازت گرفت . به سوی میدان شهادت
شتافت . جنگ نمایانی کرد . دوباره شرفیاب شد . سراپایش به خون آغشته
بود به حسین خطاب کرده گفت : جانم به فدایت ، ای راهنمای خلق ! امروز
جدت رسول خدا را ملاقات می کنم ، امروز به دیدار پدرت علی می روم .
علی را ما وصی پیامبر می دانیم .
حسین فرمود : ” آری چنین است . من هم بعد از تو خواهم آمد و آن ها را
ملاقات خواهم کرد ” حجاج به سوی میدان بازگشت و جانبازی کرد تا شهید
گردید .
اذان گویان مسلمانان ، باید با داشتن چنین رهبری ، بر خود ببالند و این
سابقه افتخار انگیز را همیشه برای خود زنده نگاه دارد . حسین ، برای هر
گروهی ، رهبری فراهم کرده و خود ، رهبر رهبران است .
( پیشوای شهیدان ، آیت الله سید رضا صدر ، ص 383)