برادربامحبت و وفادار
هر وقت سخن از وفاداری یاران می شود دل ها به کربلا می رود
وفای یاران امام حسین علیه السلام در طول تاریخ بی نظیر است .
اما همه یاران یک طرف و یک برادر با محبت طرف دیگر.
ولی حضرت عباس علیه السلام داشتن همه این صفات زیبا
را مدیون مادر است .
زنی که نهایت ادب را رعایت می کرد و به فرزندانش نیز آموخت .
زنی که از همسرش خواست تا او را فاطمه صدا نکند ،چرا که بچه های
امیرالمؤمنین به یاد مادر می افتند.
مادری که فرزندش را فدایی فرزندان زهرا سالم الله علیها می نامید .
مادری که وقتی شنید فرزندش ، عباس دوش به دوش برادر راه می رود
او را منع کرد و یادآوری کرد که او امام توست نباید دوش به دوش او
راه بروی ، کمی عقب تر راه برو.
و این مادر چه فرزند با ادبی داشت ،فرزندی در نهایت ادب
برادری که همیشه برادر خود را آقا صدا می زد
تا زمانی که زهرا سلام الله علیها او را پسرخود خواند.
برادری که برای برادرش ، امامش ، مولایش جان داد.
و چه زیبا حق برادری را به جا آورد.
روز ولادت برادربا معرفت فرزندان زهرا سلام الله علیهاست
ولادت پسر شیر خدا. ولادت پسر ام البنین
ولادت حضرت عباس علیه السلام بر همه شیعیان
مولا علی علیه السلام مبارک باد.
سی حق مسلمان بر مسلمان دیگر
هر انسان مسلمان دوست دارد بداند وظایفش نسبت به دیگر مسلمانان چیست؟ پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله در حدیثی بسیار زیبا این حقوق را برشمرده اند که انشاالله به این حدیث زیبا توجه کرده و آن را با دقت بخدانیم و عمل کنیم .
قال رسول الله صلی الله و علیه و آله : للمسلم لی اخیه ثلاثون حقا، لا برائة له منها الا بالاداء او العفو.
یغفر زلته و یرحم عبرته و یستر عورته و یقیل عثرته و یقبل معذرته و یرد غیبته و یدیم نصیحته و یحفظ خلته و یرعی ذمته و یعود مرضه و یشهد میته و یجیب دعوته و یقبل هدیته و یکافأ صلته و یشکر نعمته و یحسن نصرته و یحفظ حلیلته و یقضی حاجته و یشفع مسألته و یسمت عطسته.
و یرشد ضالته و یرد سلامه و یطیب کلامه و یبر انعامه و یصدق اقسامه و یوالی ولیه و لا یعادیه و ینصره ظالماو مظلوما: فاما نصرته ظالما فیرده عن ظلمه و اما نصرته مظلوما فیعینه علی اخذ حقه و لا یسلمه و لا یخذله و یجب له من الخیر ما یجب لنفسه و یکره له من الشر ما یکره لنفسه
پیامبر اسلام صلی الله وعلیه و آله فرمودند : مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمى کند مگر به اداى این حقوق یا عفو کردن برادر مسلمان او:
لغزش هاى او را ببخشد، در ناراحتی ها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او راپنهان دارد، اشتباهات او را جـبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیرخواه او باشد، دوستى او را پاسدارى کند، پیمان او را رعایت کند،در حال مرض از او عبادت کند، در حال مرگ به تشییع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت کند، هدیه او را بپذیرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او راشکر گوید، در یارى او بـکوشد، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را برآورد، براى خواسته اش شفاعت کند، و عطسه اش را تحیت گوید.
گـمشده اش را راهنمائى کند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نیکو شمرد، انعام او را خوب قرار دهد،
سوگندهایش را تصدیق کند، دوستش را دوست دارد وبا او دشمنى نکند، در یارى او بکوشدخواه ظالم باشد یا مظلوم،اما یارى او درحالى که ظالم باشد به این است که او را از ظلمش باز دارد و در حالى که مظلوم است به این است که او را در گرفتن حقش کمک کند.
او را در بـرابر حوادث تنها نگذارد، آن چه را از نیکی ها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بدی ها براى خود نمى خواهد براى او نخواهد.
(تفسیرسوره حجرات ، آیت الله مکارم شیرازی )
نصیحتی از آیت الله بهجت(ره) در مورد کتاب شریف معراج السعاده
به مناسبت چهارمین سالگرد رحلت آیت الله بهجت(ره) مناسب دیدم تا نصیحتی از ایشان در مورد کتاب معراج السعاده بنویسم.
از محضر آیت الله بهجت (ره)سئوال شد : برنامه ای جهت سیر و
سلوک مرحمت فرمایید .
ایشان فرمودند : روزانه نصف صفحه از کتاب شریف معراج
السعاده را بخوانید و بدان عمل کنید .
***
خدایا !به ما علم با عمل و عمل با خلوص عنایت فرما!
نکته ای از معراج السعاده / سخن بی فایده گفتن (1)
تکلم به مالایعنی و فضول ، یعنی سخنان بی فایده گفتن و تکلم کردن چیزی که نه در دنیا به کار آید و نه در کار آخرت . اگر چه این حرام نباشد ولی بسیار مذموم است ، زیرا باعث تضییع اوقات - که سرمایه تجارت است - می شود و آدمی را از ذکر خدا و فکر در صنایع او باز می دارد . بسا باشد که از یک « لااله الّا الله » یا « سبحان الله » گفتن ، قصری برای آدمی بنا می کنند ، یا از فکری ، دری از درهای الهیه بر خانه دل گشوده می شود . پس چه زیانکاری از این بالاتر ، که آدمی بتواند گنجی را تحصیل کند ، آن را گذاشته و به جایش کلوخی بردارد که از آن هیچ منتفع نتوان شد .
پس هر که ذکر خدا و فکر در عجایب قدرت او را ترک کند و مشغول نقل بی فایده شود ، همه چیز گناه نکرده باشد ، ولی سود بسیاری از دست او دررفته است .
آری ! سرمایه بنده اوقات اوست ؛ و چون آن را به مصرف بی فایده برساند و از آن ، چیزی به جهت روز درمانگی ذخیره نکند ، سرمایه خود را ضایع کرده است .
کاشکی قیمت انفاس بدانستی خَلق!
تا دمی چند که ماندست ،غنیمت شمرند
علاوه بر این ، غالب آن است که چون در سخنان بی فایده گشوده شود کلام به حکایت معاصی و دروغ و غیبت و امثال این ها می کشد ؛ و از این جهت مذمت بسیار در خصوص آن وارد شده است .
روایت شده : در جنگ احد ، پسری از اصحاب پیامبر صلی الله و علیه و آله شهید شد ، که از گرسنگی ، سنگ بر شکم خود بسته بود . مادر او بر بالین وی نشست و خاک از رخسار او پاک می کرد و می گفت : بهشت بر تو گوارا باد، ای فرزند من ! پیغمبر صلی الله و علیه و آله فرمودند : چه می دانی که بهشت بر او گوارا خواهد بود ؟شاید که سخنان بی فایده می گفته .
یکی از صحابه می گفت : گاه است مردی با او سخن می گوید ، که رغبت من به جواب او بیشتر است از رغبت تشنه به آب سرد ، ولی جواب آن را ترک می کنم ، از خوف این که مبادا سخنان فضول بگویم .
مخفی نماند که ، هرزه گویی و سخنان بی فایده ، اقسام بی نهایت دارد و ضابطه اش این است که به سخنی تکلم کنی که اگر آن را نگویی و سکوت کنی ، گناهی برتو نباشد ، و ضرر دنیوی هم به تو نرسد و امرت معطل و معوق نماند . هر چه از این قبیل باشد ، لغو و مالایعنی است ف، مثل این که احوال سفرهای خود را با همنشینان خویش نقل کنی ، و آن چه در سفر دیده ای از کوه ها ، آب ها ، ولایات و هواهای آن ها و احوال مردمان آن جا و امثال این ها . همه این ها اموری هستند که ترکشان نه ضرر دینی دارد و نه دنیوی و اصلاً فایده ای برای هیچ کس در ذکر آن ها نیست .
پس اگر سعی خود را هم بکنی که کم و زیادی در نقل ننمایی ، و خودستایی و تفاخری منظور تو نباشد و متضمن غیبت کسی یا مذمت مخلوقی از مخلوقات خدا نباشد ، وقت خود را ضایع و تلف خواهی کرد بلکه دل خود را افسرده و تاریک می کنی ، زیرا تکلم به مالایعنی ، موجب کدورت دل آدمی می شود. …
( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 445)
حکایتی زیبا / این همون کسیه که در را به رویم باز میکنه !!!
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند .
اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند .
زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم .
شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .
مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟
مرد به سادگی جواب داد :چون این همون کسیه که در را به رویم باز میکنه !!!