چگونگی «نفاق با خداوند» از زبان آیتالله مجتبی تهرانی
شرح یک حدیث از امام جواد علیه السلام از زبان آیت الله مجتبی تهرانی(ره):
شرح یک حدیث از امام جواد علیه السلام از زبان آیت الله مجتبی تهرانی(ره):
یه داستانی رو در مورد اثر خشم از یه مجله خوندم
به نظرم جالب بود . داستان به این مضمون بود :
پسری بود که خیلی زود عصبانی می شد . یه روز پدر یه کیسه
میخ و یه چکش به پسر داد و گفت: هر وقت عصبانی شدی یه
میخ به دیوار بکوب . پسر قبول کرد .روز اول تعداد زیادی میخ به
دیوار کوبید ولی روزهای بعد میخ های کمتری به دیوار کوبید و به
این نتیجه رسید تحمل عصبانیت و کنترل اون راحت تر از کوبیدن
میخ به دیواره .
بعد از مدتی روزی شد که پسر هیچ میخی به دیوار نکوبید .
پدر که از ماجرا باخبر شد گفت :
حالا هر روز که عصبانی نشدی یه میخ از دیوار بیرون آور .
پسر این کار را انجام داد تا همه میخ ها را در آورد به پدر خبر داد .
پدر همراه پسرش به کنار دیوار رفت و سوراخ های دیوار را
به پسر نشان داد و گفت :
به این سوراخ ها نگاه کن این دیوار هرگز مثل قبل نمی شود .
پسرم وقتی در عصبانیت چیزی هم می گویی همانند این میخ ها
به دیوار قلب دیگران کوبیده می شود .
مواظب باشیم ! به قلبهای دیگران میخ نکوبیم
شیعه هندی با اینکه 6 ماه در کربلا سکونت گزیده بود، اما از نزدیک به زیارت مقتدایش نرفته بود تا اینکه «علامه سید مرتضی» به دیدن شیعه هندی رفت تا از او بپرسد چرا بعد از ۶ ماه سکونت در کربلا به زیارت امام حسین(ع) نمیرود که با پاسخی عجیب مواجه شد.
محمد حسن سیفاللهی در کتاب «آزاد شده امام حسین(ع)» به شرح ادامه این ماجرا میپردازد:
” کمکم بسیاری از همسایههای شیعه هندی داشتند به او مشکوک میشدند، آن شیعه هندی همسایهای جدید بود و نزدیک به ۶ ماه میشد که به شهر کربلا آمده بود، او کشور و زادگاهش، هندوستان را برای همیشه رها کرده بود تا بقیه عمرش را در کربلا، در مجاورت مزار پاک امام حسین(ع) زندگی کند، ظاهرش نشان میداد که آدمی جلیلالقدر است.
شیعه هندی در یکی از محلههای کربلا خانهای تهیه کرده بود و حالا بعد از ۶ ماه، بسیاری از همسایههایش، او و خانوادهاش را به خوبی میشناختند، همه همسایهها و آدمهایی که در این شش ماه با او دیدار و برخوردی کرده بودند او را شیعهای معتقد و پاک و با تقوا یافته بودند، اما به مرور و با گذشت زمان بعضیها متوجه یک موضوع و مسئله غیر عادی و عجیبی درباره آن شیعه هندی شده بودند.
آن موضوع و مسئله غیر عادی باعث شده بود تا بعضی از همسایهها، فکرها و عقدههای غیر منطقی و ناخوشایندی نسبت به او پیدا کنند و رفته رفته گاهی این فکرها بر زبانهایشان نیز جاری میشد، آن موضوع، در واقع خیلی عجیب بود، آن شیعه هندی در همه این شش ماهی که در کربلا ساکن شده بود، حتی برای یک بار هم به حرم سیدالشهدا(ع) مشرف نشده بود!
فقط در طول این ۶ ماه، گاهی بعضی از همسایهها مشاهده کرده بودند که او بعضی از وقتها به بالای پشت بام خانهاش میرود و رو به سوی بارگاه و گنبد امام حسین(ع) به آن حضرت سلام میدهد و زیارتی میخواند و پایین میآید، او در همه این ۶ ماه، فقط با همین شکل و روش، عزیز و جگر گوشه زهرای مرضیه(س) را زیارت کرده بود.
عاقبت داستان و ماجرای شیعه هندی به گوش مرحوم سید مرتضی (برادر سید رضی گردآورنده نهجالبلاغه) میرسد. سید مرتضی در آن زمان یکی از دانشمندان و علمای بزرگ کربلا بود و در بین مردم و ساکنان کربلا مشهور و معروف به نقیب بود. جناب نقیب بعد از شنیدن و پی بردن به داستان و ماجرای شیعه هندی به خانه او میرود و بعد از سلام و علیک و حال و احوالپرسیهای معمولی، شروع به سرزنش و ملامت شیعه هندی میکند، او با صراحت به شیعه هندی میگوید: «در مذهب اهلبیت(ع) یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که به حرم داخل بشوی و عتبه و ضریح را ببوسی، ولی این روش و طریقه تو که فقط از بالای پشت بام خانهات آن حضرت را زیارت میکنی، اختصاص به شیعیان و مؤمنینی دارد که در شهرها و کشورهای دیگر زندگی میکنند و برای آنها ممکن نیست تا در کربلا و در داخل حرم سیدالشهدا(ع) حاضر شوند.
از حالت و چهره شیعه هندی پیدا بود که صحبتهای نقیب او را بسیار مضطرب و نگران کرده است. او بعد از گوش کردن به همه حرفهای نقیب با حالتی از روی خواهش و التماس گفته بود: «یا نقیب الاشراف! من از شما انتظار و توقع دارم تا هر مقدار از مال دنیا که بخواهی از من بگیری، ولی در عوض مرا مأمور به داخل شدن به حرم سیدالشهدا(ع) نفرمایی و مرا به کلی از این کار معاف کنی.»
شیعه هندی از اینکه در عوض وارد نشدن و نرفتن به داخل حرم پیشنهاد کرده بود تا هر مقداری از مال و منال دنیا را به جناب نقیب بپردازد، هیچ گونه قصد بدی نداشت، ولی جناب نقیب از این سخن بسیار ناراحت و دلخور شده و با ناراحتی جواب داده بود: «من برای مال دنیا این سخن نگفته و این امر را نکردم، بلکه این روش و طریقه زیارت تو را در صورت ساکن بودن در کربلا، بدعت و منکر میدانم و نهی از منکر واجب است!».
به نظر میرسید جناب نقیب به خوبی فهمیده بود که این شیعه هندی از روی ارادت و عشقی که به امام حسین(ع) دارد نمیتواند به حرم وارد شود، اما اصل و اساس در زیارت ائمه اطهار(ع) ورود به حرمهای شریف و انجام اعمال و آداب زیارت بر طبق دستورات و سفارشهای حضرات معصومین (ع) در داخل آن حرمها و مکانهای مقدس است.
شیعه هندی با توجه به آن حرفهای صریح و بیپرده جناب نقیب، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشت. او دیگر بر خود واجب میدانست که از آن دستور و توصیه جناب نقیب پیروی و اطاعت کند. بعد از پایان و خاتمه سخنان و حرفهای نقیب به جز آهی سرد هیچ صدای دیگری از آن شیعه هندی بر نیامد، او فقط آهی کشید بود آه و نالهای که از قلب و جگری پر درد بیرون آمده باشد.
شیعه هندی بلند شد و رفت تا غسل زیارت کند. او بعد از غسل یکی از بهترین لباسهایی را که داشت پوشیده و پاک و پاکیزه و با پایی برهنه از خانهاش بیرون آمد. شیعه هندی به سوی حرم سید الشهدا(ع) در حرکت بود، هر چه بیشتر به حرم نزدیکتر میشد، خضوع و خشوعش بیشتر جلوه پیدا میکرد.
بعد از دقایقی به درهای حرم رسید و خودش را در جلوی درهای صحن بر روی زمین انداخت، او در اینجا به شدت به گریه افتاده بود، برای بسیاری از زائرانی که از کنارش رد میشدند، گریهها و نالههای او جالب و دیدنی بود.
جناب نقیب به شیعه هندی گفته بود که یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که عتبه و ضریح را ببوسی و حالا او در حالی که خود را بر روی زمین انداخته بود، تندتند عتبه و درهای صحن شریف را عاشقانه میبوسید.
زمانی که شیعه هندی از روی زمین بلند میشد تا به سوی داخل حرم برود، بدنش به طور محسوسی لرزان شده بود، خدا میدانست که در آن لحظهها در قلب و سینه شیعه هندی چه میگذشت که او را این چنین به لرزیدن واداشته بود، لرزیدنی همچون گنجشکی که در هوایی سرد و یخبندان در آب افتاده باشد.
زمانی که به یکی از کفشداریهای حرم نزدیک میشد، رنگ و رویش زرد شده بود. او در جلوی کفشداری نیز خودش را بر روی زمین انداخت و شروع به بوسیدن زمین کرد، بعد از لحظاتی همانند کسی که در حال جان دادن باشد از روی زمین بلند شد و به ایوان وارد گشت. او فقط چند متر با رواق و با مرقد مطهر محبوب و مولایش حسین بن علی(ع) فاصله داشت. شیعه هندی در حالیکه هنوز به رواق وارد نشده بود، پریشانی و بیتابی و اضطرابش به حد خطرناک و شکنندهای رسیده بود، پس چگونه و با چه صبر و طاقتی میخواست به رواق داخل شود؟! ای کاش یکی پیدا میشد و جلوی او را میگرفت. ای کاش جناب نقیب در آن جا حاضر و شاهد بود و به او امر میکرد: بس است، برگرد!
اما به هر حال شیعه هندی با هر سختی و مشقتی بود به رواق وارد شد از این به بعد کلمات و توصیفات قاصر از توصیف بودند، به محض اینکه چشمهای گریان و بر افروخته شیعه هندی به ضریح مبارک و شش گوشه امام حسین(ع) افتاد، همچون زنی بچه مرده، به سختی نفسی اندوهناک و نالهای جانسوز کشید و به آواز و بانگی جانگداز صدا زد: «آیا اینجا همان جایی است که حسین(ع) بر زمین افتاده است؟ آیا اینجا همان جایی است که حسین(ع) کشته شده است؟!».
و سپس صیحه و فریادی کشید و در همان نزدیکهای ضریح، در همان نزدیکیهای ضریح نقش بر زمین شد.
همه زائرانی که بر این صحنه شاهد و ناظر بودند، حیران و مبهوت نگاهی به شیعه هندی و نگاهی به یکدیگر داشتند. لحظاتی نگذشت که تعدادی از زائران به دور جسد و بدن شیعه هندی حلقه زدند. باور کردنی نبود اما واقعیت و حقیقت داشت. او دیگر روح در بدن نداشت. او از جذبه و عشق مرده بود، او پرواز کرده و جان داده بود.
منبع : یزد بانو
امام باقر علیه السلام فرمودند : دل ها چهار قسم است؛
1- دلی که در آن نفاق و ایمان هر دو است ؛ پس اگر هنگام
مرگ ، صاحب آن دل با نفاق باشد هلاک شده و اگر با ایمان
باشد در نجات است.
2- دلی که وارونه است و آن دل مشرک است.
3- دلی که چرکین و زنگ زده است و آن دل منافق است .
4- دلی که فروزنده و پاک است و آن دل مؤمنین است که
مانند چراغی فروزان درآن است ؛ اگر خداوند به او نعمت
دهد سپاسگذار است و اگر بر او بلا بفرستد صبر ی نماید .
(قلب سلیم ، عبدالحسین دستغیب، ص 327)
خدایا ! دلهای ما را به نور ایمانت فروزنده و پاگ گردان
روزي رسول خدا(ص) در اتاق ام السلمه نشسته بود كه ناگاه كسي اجازه ورود خواست.
حضرت پيشاپيش فرمودند: ابليس(شيطان) است به او اجازه دهيد.
شيطان داخل شد و سلام كرد و عرض كرد: اي رسول خدا من به خودي خود به خدمت شما نيامدم بلكه دو فرشته ازجانب پروردگار مرا گرفتند تا به نزد شما آيم وهر چه را كه از من مي پرسيد آن را به راستي جواب دهم وگرنه مرا به آتش عذاب خواهند كرد.
حضرت فرمودند: اول مي پرسم چرا به حضرت آدم سجده نكردي؟
شيطان گفت: بخاطر حسد بود.
حضرت فرمودند: در دنيا چه كسي را دشمن خود مي داني؟
شيطان گفت: شما را.
حضرت فرمودند: به چه دليلي؟
شيطان گفت: به جهت اينكه در دنيا امت ها را به اسلام دعوت كرده و به هدايت مي رساني و در قيامت آنها را شفاعت مي كني.
حضرت فرمودند: ديگر چه كسي را دشمن داري؟
شيطان گفت: كسي كه از خدا فرمانبرداري كند و بسيار توبه كند و در نماز سستي و كاهلي ننمايد و از بيم حق تعالي هراسان باشدو به پدر و مادر خود احسان و نيكي كند و ديگر به عالمي كه علم او با عمل همراه است و كسي كه پيوسته به عمل خير مشغول باشد.
حضرت رسول(ص) فرمودند: در حق وصي و نائب من حضرت علي بن ابيطالب (ع) چه مي گويي؟
شيطان گفت: حاشا كه هرگز بر او دست يافته باشم و به اين راضي هستم كه مرا به حال خود وا گذارد چرا كه من تاب ديدن رخسار مبارك آن حضرت را ندارم.
حضرت فرمودند: دوستانت كيانند؟
شيطان گفت: كاهل نمازان و سخن چينان و غيبت كنندگان
پيامبر(ع) فرمودند: رفيقانت چه كساني هستند؟
شيطان گفت: خورندگان شراب.
حضرت فرمودند: هم صحبتان تو كيانند؟
عرض كرد: دروغگويان.
حضرت فرمودند: دامادان تو كيانند؟
عرض كرد: زنا كاران.
حضرت فرمودند: وكيلان تو كيستند؟
عرض كرد كم فروشان.
حضرت فرمودند: خزانه دارانت كيانند؟
گفت: آنان كه زكات مال خود را نمي دهند.
حضرت فرمودند: شادي و نشاط تو از چيست؟
گفت: از آنانكه قسم دروغ مي خورند.
حضرت فرمودند: دردت را چه كسي درمان مي كند؟
گفت: كساني كه به دروغ گواهي مي دهند.
حضرت فرمودند: روي تو را چه كسي سياه مي كند؟
عرض كرد: توبه كنندگان.
حضرت فرمودند: چشمت از چه چيزي كور مي شود؟
گفت: از صدقه پنهاني دادن.
حضرت فرمودند: گوشت از چه چيزي كر مي شود؟
گفت: از كساني كه ذكر خدا مي گويند.
حضرت رسول(ص) فرمودند: خانه تو كجاست؟
گفت :در حمام ها.
حضرت پرسيدند: مسجد تو كجاست؟
گفت: بازارها.
حضرت فرمودند: با چه كسي غذا مي خوري؟
گفت: با كسي كه بدون ذكر نام خدا دست به سوي غذا دراز كند.
حضرت پرسيدند: در نزد تو چه كسي عزيزتر است؟
گفت: آن كسي كه اهل بيت تو را خوار كند و معصيت بسيار كند.
حضرت فرمودند: مؤذنانت كدامند؟
گفت: مطربان و دف زنان.
حضرت فرمودند: شكار تو از چه چيزي است؟
گفت : از آن جماعت كه به روي زنان مردم نگاه كنند.
حضرت فرمودند: عنايت و شفقت چه كسي بيشتر است؟
جواب داد: ساحران و جادوگران.
حضرت فرمودند: دام تو از چيست؟
گفت از موي زنان كه هر تار مويشان حلقه دامي است براي هر مردي.
حضرت فرمودند: مردم را از چه نگاه مي داري؟
شيطان گفت: مرا به تعداد هر يك از مردم فرزندي است كه برآنان مسلط كرده ام تا وسوسه كنند مگر آن كس كه هميشه در خدمت صالحان و عالمان باشد و پيوسته در عبادت خداوند باشد چنين است كه بر او دست نمي يابم اما آنكس كه در نماز خود با حالت خضوع و خشوع (تواضع و فروتني و ترس از خدا) باشد او را به فكر هاي دنيايي مي اندازم تا از نماز خود بهره نبرد و دچار سهو و اشتباه گردد.
جضرت رسول اكرم فرمودند: از چه كسي راضي هستي؟
گفت از دست زنان همچنان كه من از اينان راضيم خدا از ايشان راضي مباد.
حضرت فرمودند: آيا از زنان كسي را يافت مي شود كه تو بر او چيره نشوي؟
عرض كرد: چهار زن هستند كه مرا بر آنان چيرگي نيست اول : مريم مادر حضرت عيسي(ع). دوم : آسيه زن فرعون. سوم : حرم تو خديجه كبري. چهارم : دخترت فاطمه زهرا(س).
حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند: از گناهان كدام بدتر است؟
شيطان گفت: كبر و حسد بخل و كينه كه اين چهار چيز آفتند. اي رسول خدا از كبر بود كه من بر آدم سجده نكردم و طوق لعنت بر گردنم افتاد و عبادات شش هزار ساله ام را ضايع و تباه كرد و حرص بود كه آدم را به خوردن گندم وا داشت و از روي حسد بودكه قابيل برادر خود هابيل را كشت و از بخل بودكه قارون نابود گشت.
حضرت فرمودند: خوراك اين همه از لشكريانت از كجا فراهم مي شود؟
شيطان گفت: از كم سنجيدن. وقتي كسي يك درهم كمتر بسنجد لشكرم صد درهم از مال او را بر مي دارند.
حضرت فرمودند: واي به حال اينان كه هرگز هيچ چيز ندارند.
شيطان عرض كرد: اي رسول خدا اگر اينان نبودند لشكرم از گرسنگي مي مردندو اگر توبه در بين امت تو وجود نداشت براي من هيچ درد و غمي نبود زيرا كه در هنگام مرگ هم مي توانستم گريبانشان را بگيرم و ايمانشان را از دست بدهند اما اكنون با هزار رنج و مشقت آنان را به گناه وا مي دارم و تا خبر دار مي شوم كه توبه كرده اندرنج هايم تباه و ضايع مي گردد.
حضرت فرمودند: آيا فرزندي داري؟
شيطان گفت: آري سخن چينان نور چشم منند و ربا خواران راحت تن منند و ستمگران قوت اعضا و جوارح منند اي رسول خدا من دشمنم با كسي كه با صالحان و عالمان تو بسيار همنشيني كند زيرا كه من هر چه كوشش مي كنم تا يكي را از شر تو دور كنم باز اينان او را نصيحت مي كنند و به راه حق هدايت مي نمايند.
حضرت فرمودند: ديگر با كدام يك از پيامبران سخن گفتي؟
شيطان گفت: با حضرت ابراهيم در هنگامي كه خواست فرزندش را ذبح كند. او مرا شناخت و از خود دور كرد. ديگر با اسماعيل او نيز مرا با سنگ زدو از خود دور نمود. ديگر اينكه برادران يوسف را وسوسه كردم تا سر انجام برادر خودشان را در چاه انداختند. موسي را نيز مورد وسوسه قرار دادم تا سر انجام آن مرد قبطي را كشت. يحيي را در حالت گرسنگي ديدم و نزد او غذا آوردم و او را وسوسه كردم تا سير خورد و معده اش سنگين گشت و تا روز هنگام خوابيد اما در صبح مرا شناخت و گفت: پس از اين هرگز سير نخواهم خورد.
حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند: آيا هرگز بر من دست مي يابي؟
شيطان عرض كرد: حاشا كه هرگز بر تو دست يافته باشم.
حضرت فرمودند: با من عهد كن كه امت مرا فريب ندهي؟
شيطان عرض كرد: تو نيز با من عهد كن كه مرا در روز قيامت شفاعت نمايي. حضرت رسول اكرم(ص) در فكر فرو رفتند.
در اين حال جبرئيل بر حضرت نازل شد و فرمود: اي رسول خدا آگاه باش و با او عهد نكن كه خداوند سوگند ياد نموده كه او را در آتش بسوزاند .
حضرت فرمودند: امتم را نصيحت كن.
شيطان به اميد شفاعت روي به اصحاب كرد و گفت: اگر راه رستگاري را مي خواهيد پس به نصيحت من گوش دهيد و آن را فراموش نكنيد:
اول اينكه چون وقت نماز فرا رسد كار هاي خود را كنار گذاشته و مشغول عبادت شويد وگرنه با وسوسه شما را به كاري شما را مشغول خواهم داشت كه از نماز محروم شويد.
دوم اينكه به زنان نا محرم نگاه نكنيد و به سخنان آنان گوش ندهيد زيرا شما را در گناه خواهم انداخت.
سوم آنكه وقتي تصميم به انجام امر نيكي گرفتيد زود آن را انجام دهيد وگرنه من مانع خواهم شد .
چهارم آنكه سوگند دروغ نخوريدكه موجب فقر مي شود.
پنجم اينكه صحبت صالحان و عالمان را از دست ندهيد زيرا از بهترين طاعات است.
ششم اينكه مهمان را گرامي بداريدكه هديه خداست و با او بي حرمتي نكنيد.
هفتم اينكه اولاد رسول خدا را گرامي بداريد و حرمتشان را نشكنيد كه حجت خدا هستند.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی استاد انصاریان
امام محمّد باقر علیه السلام فرموند:
خيرى در زندگى دنيا نيست، مگر براى دو كس:
كسى كه روزانه بر كار خيرش مى افزايد
و كسى كه گناه را با توبه جبران مى كند،
و كجا توبه اش قبول مى گردد؟
به خدا قسم اگر سجده كند، تا گردنش قطع شود،
از او پذيرفته نمى شود، مگر با ولايت ما اهل بيت
عليهم السّلام، آگاه باشيد كسى كه حق ما را
بشناسد، و اميد ثواب داشته باشد، و به روزى
خود قانع باشد، و عورت خود را بپوشاند،
(و آبروى خود را حفظ كند و از كسى مالى نطلبد)
و به وسيله محبّت ما به خدا نزديك شود، در روز
قيامت (از عذاب حق) ايمن است.
روايتى از رسول گرامى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم
وارد شده كه فرمود:
«دوست داشتن على عليه السّلام عبادت است
و خداوند، ايمان بنده را نمى پذيرد؛ مگر با ولايت او
و بيزارى از دشمنانش همراه باشد»
در نقلى ديگر برگزيده الهى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم
فرمود: «اگر درختان قلم و درياها مركّب و جنّيان حسابگر
و انسانها نويسنده شوند؛ نمى توانند فضايل امير المؤمنين
على بن ابى طالب را به شما آورند».
( ارشاد القلوب ،ترجمه سلگی ،ج 1،ص467)
خدایا ! تو خود می دانی ما امام علی علیه السلام را دوست
داریم و از همه دشمنانش بیزاریم . هر چند که گاهی خطا
می کنیم خطاهای ما را به محبت امام علی علیه السلام ببخش !
خدایا ! کمکمان کن تا شیعه واقعی باشم، پیرو باشیم ، مطیع باشیم
خدایا ! در روزهای باقی مانده ماه مبارک رمضان به خاطر محبت
امام علی علیه السلام که در قلب ماست همه گناهانمان را ببخش .