چرا ائمه علیهم السلام از خدا می ترسیدند؟
گاهی می پرسند مگر ائمه علیهم السلام گناه می کردند که از خداوند می ترسیدند؟
ترس ائمه علیهم السلام از خداوند به خاطر این نبوده که ایشان گناه می کردند بلکه این جا یک رابطه عاشق و معشوقی است.
در روزگاران قدیم خیلی ها از درد عشق بیمار می شدند و درمان آن فقط دیدار معشوق بود مانند داستان جوان بیماری که ابن سینا برای مداوای او رفت . در تشخیص بیماری ، او اعلام کرد که این جوان عاشق شده . از او پرسیدند چگونه بفهمیم عاشق چه کسی شده ؟ ابن سینا پاسخ داد من نبض او را می گیرم یکی یکی محله هایی که رفت و آمد داشته نام ببرید . به همین روش عمل کردند وقتی نام یکی از محلات را بردند ، ابن سینا گفت: نبضش سریعترمی زند پس نام خانه ها را بگویید و به این ترتیب و با کمک ضربان نبض جوان خانه معشوقه او را پیدا کردند.
در داستان صحبت کردن خداوند با حضرت موسی علیه السلام در کوه طور هم می بینیم که حضرت موسی علیه السلام صحبت خود را با خداوند طولانی می کند ، وقتی خداوند در مورد عصایش از اومی پرسد حضرت موسی علیه السلام خیلی توضیح می دهند در حالی که به نظر ما نیازی نیست.
پس یک دلیل ترس ائمه علیهم السلام ، ترس از کم شدن رابطه عشق و عاشقی ائمه علیهم السلام و خداوند است چون لحظه ای توجه به دنیا باعث غفلت از خدا می شود.
البته این علاقه دو طرفه است و همانگونه که در حدیث کسا می بینیم خداوند برای نام بردن پنج تن آل عبا نام حضرت زهرا علیها سلام را تکرار می کند و این نشانه علاقه خداوند به حضرت زهرا سلام الله علیها است .
دلیل دیگری که می توان نام برد این است که ایشان عظمت خداوند را درک می کردند . مثلاً اگر شما را بخواهند به دیدار آیت الله عظمی خامنه ای ببرند بدنتان می لرزد چون عظمت مقام معظم رهبری را درک می کنید ولی وقتی به نماز می ایستیم چون عظمت خداوند را درک نمی کنیم نمی ترسیم اما ائمه علیهم السلام چون این عظمت را درک می کنند در موقع نماز بدنشان لرزان بوده است .
( بخشی از سخنان خانم حسین زاده در جلسه پاسخ به سئوالات طلاب)