• تماس  
  • خانه 

پیشنهاد شراب و تریاک ناب به استاد انصاریان

17 مرداد 1392 توسط مرادی

 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین حسین انصاریان، در کتاب«معاشرت» که از تألیفات او است به بیان خاطره‌ای پرداخته‌است که خواندنی است:

از طرف یکى از دوستان که در عشق به امام زمان(ع) زبان زد اهل ایمان در نیشابور است و با شنیدن نام آن حضرت و یاد آن یادگار انبیاء و امامان (علیهم السلام) چون باران بهار از دیده اشک مى بارد ، در دهه دوم ماه ذو الحجه به مناسبت عید ولایت جهت تبلیغ دعوت شدم .

چند شبى از مجلس نورانى تبلیغ گذشته بود که یکى از دوستان روحانى ام که در مشهد زندگى مى کند به دیدنم آمد و به تقاضاى من بنا شد تا آخرین شب اقامتم در نیشابور نزد من باشد .

در آن زمان مشغول نوشتن تفسیر صحیفه سجادیه امام زین العابدین(ع) بودم ، روزى هنگام عصر دوست روحانى ام جهت رفع خستگى به من پیشنهاد پیاده روى در بلوار کمربندى شهر را داد ، خواسته او را پذیرفتم ، قلم بر زمین گذارده ، همراه او وارد بلوار که نزدیک محل اقامتم بود شدیم .

از پیاده روى ما دو نفر چیزى نگذشته بود که جوانى همراه با ماشینى لوکس کنار ما ترمز کرد و با لحنى محبت آمیز از ما خواست تا مقصدى که در نظر داریم سوار ماشین شویم . دوستم با اشاره دست و چشم از من خواست که او را از خود برانم و از سوار شدن به ماشین او که معلوم نبود صاحبش کیست و چه هدفى دارد خوددارى کنم .

من با توجه به وضع جوان که چهره اى امروزى و مناسب با وضع غربیان داشت و لباسى رنگى و آستین کوتاه بر تن او بود و نشان مى داد صد در صد در فرهنگ بیگانه استحاله شده و خلاصه ، بیمارى است که نیاز به طبیب مهربان و همنشین اثرگذار و رفیقى دلسوز و دوستى خیرخواه ، دارد سوار ماشین شدم و از دوست روحانى ام خواستم که او هم با من همراه شود .

دوست روحانى ام در کمال بى میلى آن هم در زمانى که رزمندگان با کرامت اسلام در جبهه جنوب و غرب مشغول جنگ با صدامیان کافر و حامیانش بودند و منافقان کور دل هم هر روز در گوشه و کنار شهرها به جان مردم آتش مى زدند و خانواده ها را داغدار مى کردند با ترس و لرز سوار ماشین شد .

راننده از من پرسید : کجا مى روید تا شما را برسانم ؟ گفتم : هر کجا دلخواه تست . از جواب من خوشش آمد ، پرسید اهل کجایى ؟ گفتم : تهران ، گفت : در این شهر چه مى کنى ؟ گفتم : براى دیدار و زیارت تو آمده ام . از چنین برخوردى آن هم از یک روحانى که هرگز برایش پیش نیامده بود و طبیعتاً معهود هم نبود ، فوق العاده خوشحال و در ضمن بهت زده شد .

به من گفت : من از وضع مالى مناسبى برخوردارم و خانه اى دو طبقه دارم و در آن خانه مجرّد و تنها زندگى مى کنم ، دوست دارم چند لحظه اى در آن خانه مهمان من باشید .

رفتن به خانه او را پذیرفتم ، ولى دوست روحانى ام که از اوضاع آشفته کشور نگران بود با اشاره و فشردن دست من از من خواست که از رفتن به خانه او چشم پوشى کنم ولى من با تکیه به لطف خدا و یارى آن منبع رحمت و بر اساس وجوب امر به معروف و نهى از منکر تصمیم به رفتن خانه او قطعى بود .

به خانه رسیدیم ، ما را به اطاق پذیراییش راهنمایى کرد ، چهار دیوار اطاق از انواع عکس هاى مستهجن و تابلوهاى سکس و عکس انواع زنان هنرپیشه نیمه عریان غربى پر بود ، دوست روحانى ام که برخوردار از تقدس و تقوا بود معترضانه به من گفت : این چه دوزخى است که به آن وارد شده ایم ؟ در این اطاق جز اینکه چشم به زمین بدوزیم یا دیده بر هم نهیم چاره اى هست ؟ !

به او گفتم حوصله کن ، استقامت ورز ، شاید سفر به این شهر از نظر اراده حق به این خاطر بوده که ما با این جوان آشنا شویم و ساعاتى با او همنشین و دوست گردیم تا از این منجلاب فساد به خواست خدا که به همه بندگانش مهربان است ، و درب توبه را به روى همه گناهکاران باز گذاشته است نجات پیدا کند همچنانکه در دعاست :

« أَنْتَ الَّذِى فَتَحْتَ لِعِبادِکَ بَاباً إِلى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ :  تُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً   فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ »

پروردگارا ! تو کسى هستى که درى را براى بندگانت به سوى عفو و چشم پوشى ات باز کرده اى و نام آن را توبه گذارده اى ، پس فرموده اى : همه به سوى خدا بازگردید بازگشتى خالصانه ، در نهایت براى کسى که از ورود به این در پس از گشوده شدنش غفلت ورزد چه عذر و بهانه اى خواهد بود ؟

جوان پس از چند لحظه وارد اطاق پذیرایى شد و پس از خوش آمد گفتن با قیافه اى جدى و گفتارى محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس پیامبر(ص) است لحاظ کند ، و در بى خبرى کامل از وضع ما دو نفر و بدون هیچ شرم و حیایى و به خیال اینکه ما هم مانند خود او در بى قیدى و بى مهارى به سر مى بریم گفت : مشروب ناب خارجى در یخچال حاضر دارم و تریاک خالص افغانى در بساطم موجود است تا چاى و میوه میل کنید هرکدام را مى خواهید براى شما حاضر کنم ! !

او با این پیشنهاد به طور جدى فکر مى کرد که بهترین نوع پذیرایى از دو دوست جدیدش گرچه روحانى هستند باید به این صورت باشد .

به مغرب شرعى یک ساعت مانده بود ، به او گفتم دوست مهربانم من در ابتداى شب با دوستى بسیار عزیز و رفیقى با کرامت و یارى مهربان ، ملاقات دارم که او به شدت از مشروبات الکلى و مواد مخدر متنفر است ، چنانچه بوى مشروب یا بوى مواد مخدر از من استشمام کند مى ترسم براى همیشه از من جدا شود و از دست دادن او براى من حادثه اى غیر قابل جبران وفراقش براى من قابل تحمل نیست .

تو مرا به خاطر محبوب و معشوقم از این برنامه معذور بدار ، او هم با کمال مهربانى پذیرفت و بنا شد با چاى و میوه از ما پذیرایى کند .

دوست روحانى ام با اشاره دست و چشم از من خواست از خوردن میوه و چاى خوددارى کنم ، به او آهسته گفتم : به اندازه اى که استفاده مى کنیم خمسش را مى پردازیم تا جاى شبهه نباشد .

جوان نزدیک مغرب به من گفت : با دوستت در کدام نقطه شهر وعده دارى ؟ گفتم : کنار مسجد جامع نیشابور ، گفت : من شما را به محل وعده مى رسانم .

هنگامى که کنار مسجد توقف کرد و با ما پیاده شد پرسید : دوستت آمده یا نه ؟ گفتم : آرى محبوبم حاضر است ، گفت : او را هم به من نشان بده ، گفتم : محبوبم خداست که وقت اذان به وسیله نماز با او قرار ملاقات دارم و این وقت قرار ملاقات است که آمده ام .

جوان فوق العاده یکّه خورد ، سر به گریبان فرو برد ، و شرمسار شد ، به او گفتم : آرى ; او محبوب من است که به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطه نامشروع و مال حرام متنفر است و من حاضر نیستم با آلوده شدن به این امور با من ترک رابطه کند .

جوان گفت : من در آن خانه هیچ شبى را بدون مشروب و مواد مخدر و گوش دادن به انواع نوارها و دیدن انواع فیلم هاى مبتذل نگذرانده ام ولى با این برخورد تو از الان تصمیم گرفتم که همه این امور را ترک کنم اما از تو مى خواهم که فردا را با من بگذرانى ، پیشنهادش را پذیرفتم و ساعت ده صبح فردا را کنار مسجد جامع با او وعده ملاقات گذاشتم .

ساعت ده آمد ، من و دوستم را به چند زیارتگاه شهر از جمله قدمگاه برد و درخواست داشت شب را با من باشد ، از حسن اتفاق پیشنهاد او مصادف با شب جمعه بود و از طرف مجلسى که سخنرانى داشتم مردم به حضور در جلسه دعاى کمیل دعوت شده بودند و او نمى دانست من در شهر منبر مى روم .

آدرس جلسه را به او دادم ، پیش از شروع دعاى کمیل به جلسه آمد ، از کثرت جمعیت راه ورود به مجلس نبود ، به او اشاره کردم نزد من آمد ، او را به طرف قبله نزد خود نشاندم ، تمام چراغ ها را خاموش کردند ، در تاریکى مطلق ، دعاى کمیل را خواندم .

آتش عجیبى از حال و قال و گریه و سوز در مجلس بود ، پس از پایان دعاى کمیل دیدم دو چشم آن جوان از کثرت گریه و شدت اشک ریختن چون دو کاسه خون است به او گفتم : خدا همه گناهانت را بخشید ، زندگى پاکى را شروع کن و سپس با او خداحافظى کرده ، همان شب از نیشابور خارج شدم .

تا سه سال از او خبر نداشتم ، در سفرى به مشهد مقدس به دیدار دوست روحانى ام نایل شدم که گفت : شبى در حرم مطهر امام رضا(ع) آن جوان را دیدم ، جویاى حال شما شد ، گفتم : در تهران به سر مى برد ، یادى از آن سفر پر معنویت کرد و گفت : توبه واقعى کردم و از نیشابور براى زندگى به مشهد آمدم و در اینجا با شفاعت امام رضا(ع) همسرى مؤمن نصیب من شد که در هدایت و بیدارى بیشتر من اثر مطلوبى داشت !

آرى ; یک ساعت همنشینى سالم و رفاقت مطلوب و دوستى صحیح و معاشرتى که اندکى از حقایق عرشیه و معارف الهیه را به گمراهى انتقال مى دهد ، با چنین نتیجه مثبتى روبرو مى شود .

بنابراین دوستى با گمراهان و فاسقان و فاجران اگر بر انسان آثار منفى گذارد ، و آدمى را در گردونه و خلق و خوى آنان اندازد ، از نظر اسلام حرام و اگر انسان داراى مصونیت ایمانى باشد ، دوستى با آنان براى هدایتشان و قرار دادنشان در صراط مستقیم حق ، لازم و بلکه بر پایه وجوب امر به معروف و نهى از منکر واجب است .

شایان ذکر است،‌کتاب«معاشرت» تألیف استاد حسین انصاریان در سال 1384 برای نخستین بار منتشر شده است و به موضوعاتی همچون اسلام آیین کامل، جایگاه معاشرت، مسئولیت عظیم مربیان، دوستان حقیقی و دشمنان دوست نما، انتخاب آگاهانه، همنشینان پاک و ناپاک، معاشرت با اهل بیت و حقوق معاشرت می‌پردازد.

علاقه‌مندان به مطالعه این اثر می‌توانند به اینجا مراجعه کنند.

 

منبع : خبرگزاری رسا

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 3 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: نکته ای از یک حکایت لینک ثابت

نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد
5 stars

سلام علیکم!ممنونم از این مطلب زیبا استفاده کردیم.خداوند شما را جزای خیر دهدالتماس دعا

1392/05/19 @ 14:29
نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد
5 stars

خداوند این روحانی بزرگ و با تقوا را در سنگر تبلیغ دین ،علم و عمل موفق گرداند.عالی بود.

1392/05/17 @ 15:46
نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد

سلام علیکم خانم مرادی عزیز!طاعات و عبادات شما قبول و خدا قوت.از حضور پر از صفتو در وبلاگم ممنونم. من هم این عید برگ رو به شما و خانواده ی محترم تبریک عرض می کنم.سرفراز باشید مهربانم.

1392/05/17 @ 15:44


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کلام نور
  • اشعار
  • دل نوشته
  • دعا
  • مناجات
  • مهدویت
    • رسانه در آخر الزمان
  • فرمایشات رهبری
  • سخنی دوستانه
  • نکاتی از نهج البلاغه
  • مباحث سیاسی
    • عکس نوشته
  • عمومی
  • چهل گام شناخت
  • سخنرانی
  • کلام وحی
  • شهدا
  • کوتاه و آموزنده
  • مباحث تفسیری
  • مناسبت روز
  • اندیشه مطهر
  • فاطمیه
  • اشعار مهدوی
  • نکته ای از یک حکایت
  • نکاتی از معراج السعاده
  • انتخابات
  • ولایت فقیه
  • چکیده مقاله
  • حجاب و عفاف
  • یادداشت ها
  • اینفو گرافی
  • نکات طلبگی
  • تربیت دل پذیر
  • شهدای گمنام
  • دانلود کتاب
  • غدیر
  • مباهله
  • ماه محرم و عاشورا
    • امام حسین (ع) و احیای امر به معروف
    • معرفی یاران وفادار امام حسین (ع)
    • پیام آوران عاشورا
  • روایت و تصویر
  • لطایف
  • توصیه هایی از علما
  • امامت
  • پیامبر رحمت
  • نماز
  • انقلاب اسلامی
  • فاطمیه
  • سخنان حضرت زهراء سلام الله علیها
  • بانوی کرامت
    • احادیث
    • سخنان علما در مورد حضرت معصومه (س)
    • کرامات حضرت معصومه (ع)
  • نقش زنان در فرهنگ سازی عاشورا
  • دانلود ترجمه نهج البلاغه
  • امر به معروف و نهی از منکر
  • تقویت معنوی طلاب
  • ماه مبارک رمضان
  • امام رضا
  • پاسخ به شبهات
  • آموزش word
  • دهه فجر
  • امام علی (ع)
  • اسرار عبادات
  • معرفی کتاب
  • کلیپ
  • سبک زندگی عاشورایی
  • چکیده پایان نامه
  • مادر
  • اقتصاد مقاومتی : تولید - اشتغال
  • کارکاتور
  • یک لقمه کتاب
  • بیانیه‌ی گام دوم انقلاب

کاربران آنلاین

دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
مهدویت امام زمان (عج)

اوقات شرعی

کد آمارگیر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس