پدر گریه می کرد و دختر بهش زل زده بود 09 شهریور 1392 توسط مرادی گل رو به طرف بابا دراز کرده بود می گفت : باباجون بگیر ! بابا نگاه می کرد و گریه می کرد تعجب کردم که چرا گل رو نمی گیره پرستار که ملحفه رو کنار زد دلم آتیش گرفت دو دست و دو پای پدر قطع شده بود پدر گریه می کرد و دختر بهش زل زده بود مطلب قبلیمطلب بعدی