مادر منو ببخش ...
مادرش آلزایمر داشت …
پسرش بهش گفت مادر یه بیماری داری، باید بخاطر همین ببرمت آسایشگاه سالمندان …!
مادر گفت : چه بیماریی؟
پسر گفت: آلزایمر …
مادر گفت : چی هست ؟
پسر گفت : یعنی همه چیو فراموش میکنی …!
مادر گفت : مثل اینکه خودتم همین بیماریو داری …!
پسر گفت: چطور ؟؟؟
مادر گفت : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی … قامت خم کردم تا قد راست کنی …!
پسر رفت توی فکر …!
برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش …
مادر گفت : برای چی ؟؟؟
پسر گفت : به خاطر کاری که میخواستم بکنم …
مادر گفت :
من که چیزی یادم نمیاد …!!!