ماجرای شهادت امام رضا علیه السلام
درخشش هاى امام در انظار مردم باعث شد مأمون خفّاش صفت در برابر اين خورشيد درخشان تاب نياورد و نقشه ترور امام را عملى سازد، اين نقشه زمانى به مرحله اجرا نهاده شد كه انقلاب هاى علويان در گوشه و كنار كشور اسلامى سركوب شده و فروكش كرده بود، به علاوه رابطه مأمون با خاندان عباسى نيز بهبود يافته بود و مأمون قصد داشت به بغداد باز گردد و شيوه نياكان خود را در پيش بگيرد، اما نيك مى دانست كه عباسيان از دو نفر كينه شديدى دارند، يكى از آنها فضل بن سهل ذو الرياستين بود كه عباسيان او را در نقشه قتل امين و ولايتعهدى امام رضا (ع) دخيلمى دانستند و شخص ديگر امام رضا (ع) بود كه خاندان عباسى به هيچ وجه تاب تحمّل آن حضرت را نداشتند، لذا مأمون تصميم گرفت اين دو نفر را از ميان بردارد تا بدين وسيله خود را به خاندان خويش نزديك ساخته و از حمايت آنان بهرهمند شود.
چنانچه در تاريخ ثبت شده است، مأمون به اجبار فضل بن سهل و امام رضا (ع) را همراه خود به سمت بغداد برد، در يكى از منازل ميان راه فضل را به حمام فرستاد و عدّهاى با شمشير بر او وارد شدند، و وى را به قتل رساندند و بعد هم مأمون ادّعا كرد كه قاتلان او را مجازات نموده و در باره او خونخواهى خواهد كرد.
حالا فقط امام رضا (ع) باقى مانده بود، مطابق روايت شيخ مفيد، امام رضا (ع) به علّت زهر كمى كه در غذايشان ريخته بودند بيمار شده بود، سپس مأمون به عيادت ايشان رفت و گفت: چاره بيمارى شما آب انار است در حالى كه آب انار را قبلا به زهرى مهلك آلوده بود بعد آن آب انار را به دست خويش به امام رضا (ع) نوشانيد،
ابا صلت هروى مى گويد: به نزد امام رفتم در حالى كه پيش از من مأمون از حضور امام بيرون آمده بود، امام را رنگ پريده و نالان ديدم، آنگاه به من فرمود: (اى ابا صلت، كار خود را كردند) و سپس به حمد و ستايش پروردگار مشغول شد.
از محمّد بن جهم روايت شده: امام رضا (ع) بسيار انگور دوست مى داشت، پس مأمون مقدارى انگور تهيّه كرد و در بيخ دانه هاى آن سوزنهاى زهر آلود فرو كرد و چند روز بعد سوزنها را بيرون آورد و انگور را به نزد امام بردند و امام از آن انگور تناول كرد و همان امر باعث شهادت آن حضرت شد.
پس از وفات امام رضا (ع) مأمون يك شبانه روز مرگ او را مخفى داشت، آنگاه بدنبال بعضى از علويان فرستاد و در حضور آنها اظهار تألم و ناراحتى كرد و گريست و جسد سالم امام رضا (ع) را به آنها نشان داد تا بدانند، مأمون آن حضرت را به قتل نرسانده است!
هرثمه نقل مى كند: نيمه شب امام مرا خواست تا به حضور او بروم، وقتى به خدمت امام (ع) رسيدم، فرمود: مأمون تصميم دارد مرا مسموم سازد، آگاه باش كه بعد از شهادتم، او مى خواهد مرا غسل دهد و در پشت قبر هارون دفن كند، به او بگو دست نگهدارد تا فرزندم از مدينه بيايد و مرا غسل دهد و بر من نماز خواند، چون امام را فقط امام مى تواند غسل داده و بر او نماز بخواند، آنگاه به مأمون بگو جلوى قبرپدرش را بشكافد، قبرى آماده آشكار خواهد شد كه بايد مرا آنجا دفن كنيد.
همان طور كه امام (ع) فرموده بود واقع شد و امام غريبانه در ديار طوس در قريه سناباد به خاك سپرده شد، آن محل اكنون مشهد الرّضا و قبله عاشقان اهل بيت و دوستداران ائمه عليهم السلام است
و پيامبر اكرم (ص) فرموده اند: (در آينده پارهاى از تن من در ديار خراسان به خاك سپرده مى شود، هر مؤمنى كه او را زيارت كند، خداوند عزّ و جلّ بهشت را بر وى واجب و آتش را بر بدنش حرام مى كند [1]).
بدينسان آن گوهر تابناك و پاره تن رسول اللَّه (ص) مظلومانه به شهادت رسيد، دود خدا بر او و پدران و فرزندان اطهرش باد.
قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص: 817