شهید بعد از عاشورا
[پس از پايان مجلس ابن زياد] اعلام كردند: نماز را به جماعت بخوانيد! مردم در مسجد اعظم [كوفه] گرد آمدند، ابن زياد بالاى منبر رفت و گفت:
حمد، مخصوص خدايى است كه حقّ و اهلش را پيروز كرد، و امير مؤمنين يزيد بن معاويه و حزبش را نصرت نمود و كذّاب بن كذّاب [يعنى] حسين بن على و شيعيانش را كشته است!
هنوز گفتار ابن زياد تمام نشده بود كه عبد الله بن عفيف أزدى غامدي- كه از شيعيان على كرّم الله وجهه به حساب مى آمد و از مسجد اعظم جدا نمى شد و تا شب در آن نماز مى خواند- با شنيدن سخن ابن زياد به ناگاه از جاى خود برخاست و گفت:
هان! كه دروغگوى، فرزند دروغگو، تو و پدرت و آنكه تو و پدرت را به ولايت گماشت هستيد، آى پسر مرجانه! آيا [از سويى] فرزندان پيامبران را مى كشيد و [از سوى ديگر] گفتار صدّيقين را بر زبان مى رانيد؟!
ابن زياد گفت: او را نزد من بياوريد!
[در اين هنگام] مأمورين آماده باش [عبد الله بن عفيف] را دستگير كردند ولى او در حالى كه مأمورين او را مى بردند، شعار أزديان را سر داد. يا مبرور! [آى نيكو رفتار]،
ناگاه جوانان قبيله أزد آمدند و او را [از چنگ مأمورين ابن زياد] رها ساختند و به خانه اش بردند.
ولى [پس از مدتى ابن زياد عدّه اى] را سراغش فرستاد و او را دستگير كرده و به قتل رسانيد، و فرمان داد عبد الله را در شورهزار كوفه به دار آويختند.
(نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 198)