حکایتی زیبا / « ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه »
از باب تمثیل نقل کرده اند که : وقتی ابراهیم خلیل را به آتش افکندند یکی از مرغان هوا ، به صحرای آتشی که ابراهیم را در آن انداخته بودند آمد. این مرغ چون آتش سوزان را مشاهده کرد می رفت و دهانش را پر از آب می کرد و به شعله های آتش می ریخت ، برای این که آتش را به نفع ابراهیم سرد کند .
به او گفتند : ای حیوان ! این آب دهان تو چه ارزشی دارد ، آن هم در مقابل این همه آتش؟
گفت : من فقط به این وسیله می خواهم عقیده و ایمان و علاقه و وابستگی خودم به ابراهیم را ابراز کنم .
بله این کمک های کوچکی که مسلمانان و مستضعفان برای پیش برد هدف های قرآن و نابود کردن دشمنان اسلام می پردازند، شاید خیلی چشمگیر نباشد و شاید همه ما ایرانیان همه پولهایی که برای آزادی قدس می پردازیم به قدر پول دو تا یهودی که در آمریکا نشسته اند و پول دنیا را از راه ربا و دزدی ثروت دنیا می برند نشود ولی حساب این است که مسلمان شرط مسلمانیش همدردی است ، شرط مسلمانیش همدلی است.
(احیای تفکر اسلامی ، مرتضی مطهری ، ص 26 )
از این حکایت چنین نیز می توان آموخت :
گاهی وقت ها وقتی به عده ای می گوییم به خاطر اسلام چیزی را بگویید و یا امر به معروف و نهی از منکری کنید ، می گویند: حرف یا کار ما نمی تواند کمکی کند در برابر این همه فساد و مشکلات چه سودی دارد ، ولی اگر ما هم مثل این پرنده می اندیشیدیم خیلی از مشکلات جامعه برطرف می شد .
به قول معروف « ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه »
پس سعی کنیم همگی در حد توان خودمان هر چند کم حتی قدمی یا قلمی یا درهمی برای حفظ اسلام تلاش کنیم .
خدایا ! ما را یاری کن تا بتوانیم در راهت قدمی برداریم