اگر طلبه خود را تافته جدا بافته بداند و... فقط یک متخصص است نه یک روحانی .
قطره با پیوستن به دریا ، ذره با کل ،نقطه به همراه حروف
و فرد با جمع معنای واقعی خود را به دست می آورد .
حکایت مردم و روحانی نیز این چنین است ،
اگر طلبه خود را تافته جدا بافته بداند و در شادی و غم
مردم حضور نداشته باشد ،مشکلاتشان را درک نکند ،
زبانشان را نفهمد و سنگ صبور آنان نباشد ، هر چه هم
علم بیندوزد و دانش آموزد فقط یک متخصص است نه یک روحانی .
اتصال به توده مردم جزء نقاط مثبت روحانیت ماست .
اگر خصوصیت مردمی بودن ، درد مردم را احساس کردن
و بر ایشان دل سوزاندن و به دشمنانشان نزدیک نشدن بود،
اطمینان مردم به روحانیت جلب نمی شد . روحانیت باید با
مردم زندگی کند و بدون آن ها وجود حیثیتی ندارد.
او و مردم به مثابه رشته و موم اند که اگر با هم درآمیزند
شمع جمعی می شوند و محفلی را روشن می سازند .
دوستی با ناتوانان شیوه مردانگی است
موم چون با رشته سازد شمع محفل می شود .
(کوله پشتی طلبگی ، قنبر علی تیموری ، ص55 )