اسلام برترى مى گيرد و چيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت
كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (سوره علق ، آیه 15)
” چنان نيست كه او مى پندارد” (گمان مى كند مى تواند پا بر گردن پيغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از اين برنامه الهى باز دارد) (كلا).
لنسفعا از ماده” سفع” (بر وزن عفو) به گفته بعضى از مفسران معانى مختلفى دارد: گرفتن و به شدت كشيدن، سيلى به صورت زدن، چهره را سياه كردن (آن سه قطعه سنگى را كه به هنگام گذاردن ديگ بر روى آتش پايه هاى ديگ را تشكيل مى دهد نيز” سفع” مى نامند چرا كه سياه و دود آلوده است) و بالآخره علامت گذاردن و خوار كردن .
و از همه مناسبتر در اينجا همان معنى اول است، هر چند در آيه مورد بحث معانى ديگر نيز احتمال دارد.
به هر حال آيا منظور اين است كه اين ماجرا در قيامت واقع مى شود كه موى پيش سر امثال ابو جهل را مى گيرند و به سوى آتش دوزخ مى كشانند، يا در دنيا تحقق مى يابد، و يا هر دو؟! بعيد نيست هر دو باشد، و شاهدش روايت زير است.
در روايتى مى خوانيم: هنگامى كه سوره الرحمن نازل شد پيغمبر (ص) به يارانش فرمود: چه كسى از شما اين سوره را بر رؤساى قريش مى خواند؟
حاضران در پاسخ كمى سكوت كردند، چرا كه از آزار سران قريش بيمناك بودند.
” عبد اللَّه بن مسعود” برخاست و گفت: اى رسول خدا! من اين كار رامى كنم … ابن مسعود كه جثه اى كوچك داشت و از نظر جسمانى ضعيف بود برخاست و نزد سران قريش آمد، آنها را در گرد كعبه جمع ديد، تلاوت سوره الرحمن را آغاز كرد.
” ابو جهل” برخاست و چنان سيلى به صورت او زد كه گوش او پاره شد، و خون جارى گشت! ابن مسعود گريان به خدمت پيامبر (ص) آمد، هنگامى كه چشم پيامبر (ص) بر او افتاد، ناراحت شد، سر را به زير انداخت و در غم و اندوه عميقى فرو رفت.
ناگهان جبرئيل نازل شد در حالى كه خندان و مسرور بود، فرمود: اى جبرئيل چرا مى خندى در حالى كه ابن مسعود گريان است؟ عرض كرد به زودى دليل آن را خواهى دانست.
اين ماجرا گذشت، هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدند ابن مسعود در ميان كشته هاى مشركان گردش مى كرد، چشمش به ابو جهل افتاد، در حالى كه آخرين نفسهاى خود را مى كشيد، ابن مسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد، گفت: اى چوپان ناچيز! بر جايگاه بلندى قرار گرفته اى!
ابن مسعود گفت: الاسلام يعلو و لا يعلى عليه:
” اسلام برترى مى گيرد و چيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت".
ابو جهل به او گفت به دوستت محمد بگو: احدى در زندگى در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم! هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر (ص) رسيد فرمود: فرعون زمان من، از فرعون موسى بدتر بود، چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت: من ايمان آوردم، ولى اين طغيانش بيشتر شد! سپس ابو جهل رو به ابن مسعود كرد و گفت: سر مرا با اين شمشير قطع كن كه تيزتر است، هنگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمىتوانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد (موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد، و مضمون آيه در اين دنيا نيز تحقق يافت) .
” ناصية” موى پيش سر است، و گرفتن ناصيه در جايى گفته مى شود كه بخواهند كسى را با ذلت و خوارى به سوى كارى برند، زيرا هنگامى كه موى پيش سر كسى را مى گيرند قدرت هر گونه حركت از او سلب مى شود، و چاره اى جز تسليم ندارد.
منبع :تفسير نمونه،ناصر مکارم شیرازی ، ج27، ص 169