آوینی تجلی رویش های انقلاب است.
در رثای مرتضی
یک: کتاب هر انقلابی، آدم های آن انقلاب اند. انقلابی که نتواند انسان هم شان خود بسازد، دیری نمی پاید. صرف نظر از انقلاب هایی که هرگز نتوانستند انسانی در دامان خود پرورش دهند، -چه بسیارند انقلاب هایی از این دست!- هر انقلابی را به انسان هایی باید شناخت که در بطن خویش پرورش داده است. برای قضاوت درباره یک انقلاب، بهترین روایت، روایت آدم های همان انقلاب است. یک انقلاب، باید بگوید چه انسانی را پرورش داده، تا بهتر بشود حکم به حق یا باطل بودن آن داد. آدم های انقلاب -آدم ها، در اینجا به معنای دست پرورده ها- گویی خود آن انقلاب اند. آدم ها را باید دید؛ انقلاب ها را شناخت. برای شناخت انقلاب اسلامی، راه میان بر، شناخت انسان هایی است که بزرگ شده انقلاب اسلامی اند. سیدمرتضی آوینی، آینه دار همان انسانی است که انقلاب اسلامی می تواند به پرورش ایشان، افتخار کند. هنر انقلاب آنجا بود که آوینی را از راه طی شده، به اصل خویش بازگرداند. در این کوچ، آنچه دست مرتضی را گرفت، و برای او مادری کرد، انقلاب بود. آوینی جست و جوگری بود که فطرت خویش را در نهاد انقلاب پیدا کرد. او در انقلاب اسلامی و در سیمای ولایت فقیه، آنچه را یافت که اهل عرفان، آرزویش را داشتند. او در انقلاب اسلامی، «انسان» شد و در خط مقدم همین انقلاب بود که «انسان» یافت. آوینی تجلی رویش های انقلاب است. او خود آنقدر آوینی بعد از انقلاب اسلامی را دوست می داشت، که آوینی قبل از انقلاب یا به روایت خودش، «حدیث نفس» را سوزانده بود. سالگرد تولد آوینی، انقلاب اسلامی است. پیش از این بهار، هر چه بود، زمستان بود و سوز و سرما. در کلاس درس انقلاب اسلامی، آوینی، شاگردی ممتاز و البته متمایز بود. این، خصیصه همه آدم های انقلاب اسلامی است. دست پرورده های این انقلاب، جملگی ممتاز و متمایزند. آوینی، کتاب انقلاب است. اگر از ما بپرسند که «انقلاب اسلامی، کدام انسان را توانسته پرورش دهد؟!»، بلاشک سید شهیدان اهل قلم، هنرمندانه ترین و رندانه ترین جواب ماست. انسان سازی در ذات انقلاب اسلامی است. در انقلابی که نو به نو، آدم نو می سازد، قصه رویش ها، غصه ریزش ها را تحت الشعاع خود قرار می دهد. آوینی رویش انقلاب بود. انقلابی که بتواند در بطن خود، انسانی در مایه های آوینی پرورش دهد، حتما انقلاب بزرگی است. آوینی، بهترین، مستندترین، روشن ترین و آسان ترین دلیل برای اثبات این ادعاست که در تربیت و تعلیم انسان، هیچ انقلابی به گرد پای انقلاب اسلامی نمی رسد. آنجا که آوینی، با پای اختیار، بی هیچ جبری از ناحیه روزگار، انقلاب اسلامی را به آموزگاری گرفت و در حیاط این مدرسه، تا مرز «شهادت خودآگاهانه» به حیات جاودان رسید.
دو: از عرش به فرش بیاییم. بعضی را گمان بر این است که «آوینی برید و به فکه رفت». عبارت «بریدن» حتما درباره سید شهیدان اهل قلم، صدق می کند، که آوینی، اصولا از جنس بریدن بود. نکته اینجاست که آوینی، به این معنی، فقط یک بار، اصولی و اساسی و اصل کاری برید؛ آنهم بریدن از راه طی شده بود، در بزنگاه انقلاب اسلامی. آوینی به مثابه «انسان انقلاب»، البته اهل بریدن از زرق و برق و میز و صندلی هم بود. آنچه اما پای او را بعد از روزگار جنگ به فکه باز کرد، بیشتر ناظر بر «پریدن» بود تا «بریدن»، و بیشتر حاکی از «پرواز» بود تا «اعتراض». الحق که در رفتن هجرت گونه مرتضای راوی، رازی هست. آوینی، شهید روزگار بعد از جنگ، مثل شمار دیگری از شهدا، شهید جنگ روزگار است، لیکن او در همان زمین روزگار جنگ؛ «منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی» و با یکی از ابزار همان جنگ؛ «مین» راهی آسمان شد. نوع رفتن آوینی، که تا آخر، «راوی فتح» جبهه و جنگ، باقی ماند، از او «شهید خاص» انقلاب اسلامی ساخته است. باری پیش از این، او با انتخاب خود، به حقانیت انقلاب اسلامی شهادت داد؛ اینک نوبت انقلاب اسلامی بود که در اوج مظلومیت مرتضی، به حقانیت آوینی شهادت دهد. بزرگ ترین کمک انقلاب اسلامی به سید شهیدان اهل قلم، فراهم آوردن زمینه شهادتش بود. آوینی به جایی رسیده بود یا او را به جایی رسانده بودند، که به ریختن خون خویش، آنهم در همان زمین مقدسی که روزگاری، راوی ذره ذره خاکش بود، احتیاج مبرم داشت، و چه خوب به رسالتش آگاه بود آن مین روی زمین. آری! پرواز مرتضی از اعتراض مرتضی، و پریدن او از بریدن او دیدنی تر بود. مع الاسف از هجرت مرتضی به سرزمین فکه، اهل ظاهر، تفاسیر بدی می کنند. آوینی هرگز اهل قهر نبود، هر چند مرد خلوت بود. آوینی هرگز خسته نشد، هر چند زیاد اذیت می شد. آوینی هرگز سفره دل پر دردش را نزد رسانه ها پهن نکرد، هر چند برای پرده گشایی، حرف ها داشت. آوینی هرگز پشیمان از توبه اش در پس گناه روشنفکری نشد، هر چند با بعضی دوستان جناح حزب الله، بر سر برخی مسائل، زاویه داشت. آوینی هرگز کارزده و غرق در زندگی و دنیا و شغل نشد، هر چند روز عاشورا نوشتن نریشن روایت فتح را، هم رکابی با اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا می دانست. آوینی هرگز با جبهه، کاسبی نکرد، هر چند نوشتن و مستند ساختن از بسیجی ها، همه کسب و کارش بود. پس آنچه پای مرتضی را بعد از روزگار جنگ، به فکه باز کرد، نه از سر فصل یا قهر، که اتفاقا از صدقه سر وصل و مهر بود. روز ۲۰ فروردین سال ۷۲ واقعیت این است که مرتضی دقیقا در محل کارش حاضر شد؛ مگر محل کار دوربین روایت فتح، جایی جز جبهه بود؟! آوینی کارمند جمهوری اسلامی نبود که «اداره» داشته باشد. او فرزند، بلکه انسان انقلاب اسلامی بود و از جنس «اراده» بود و فکه محل کارش بود. محل پریدن، محل پرواز.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
راستی! کدام انقلاب قادر است، انسانی چون مرتضی پرورش دهد؟! سید شهیدان اهل قلم، همچنان برگ برنده انقلاب اسلامی است…
حسین قدیانی
منبع :سایت شهید آوینی