• تماس  
  • خانه 

22 بهمن روزی بود که ارتش از طاغوت به الله برگشت

19 بهمن 1393 توسط مرادی

 

 

امام خمینی (ره ):

روز 22 بهمن روزی بود که ارتش و ملت به هم پیوستند و روزی بود که ارتش از طاغوت به الله برگشت و با تکبیر پشتیبانی امت بر طاغوت غلبه کرد و این معنا باید سرمشق ما باشد در تمام زندگی، که اگر یک ملتی همه قشرهایش با هم بودند و یکپارچه بودند هیچ قدرتی نمی تواند در مقابل آنها ایستادگی کند و آسیبی به آنها برساند.

کسانی که از ابرقدرت ها خواهند از کشوری غلبه به کشوری بکنند و از کشوری بهره برداری کنند، اینها محتاجند به اینکه یا این کشور با تمام افرادش طرفدار آنها باشد که از دسته جمعی آنها بهره برداری کند و یا اینکه بازی بدهند گروه هایی را که تفرقه بیندازند بین افراد این کشور، گروه های این کشور. آنها می دانند که اگر بخواهند بهره کشی کنند از یک کشوری، باید آن کشور و آن ملت سر جای خودش باشد تا بتوانند بهره کشی کنند. آنها می خواهند که این کشور را و یا هر کشور دیگری را که از آن می خواهند بهره بر دارند خود ملت را به یک طوری تسلیم کنند نه اینکه ملت از بین بکلی برود و اگر چنانچه ملت با هم قیام کنند در مقابل تمام قدرت های عالم، قدرت های عالم به خودشان اجازه نمی دهند که با یک همچو ملتی مقابله کنند برای اینکه آنها برای بهره برداری است، وقتی ملت همه در مقابلشان ایستادند برای آنها بهره برداری امکان ندارد. و لهذا کوشش اصیل آنها در این است که در خود ملت، بین قشرهای ملت اختلاف ایجاد کنند که با اختلاف خود ملت یک طایفه ای از آن طرف، یک طایفه ای از آن طرف، آنها بتوانند سلطه پیدا کنند وقتی سلطه پیدا کردند و یک نفر قلدر را حکومت کردند و مسلط کردند بر کشور، می توانند بهره برداری خودشان را و نتایجی که از سلطه بر یک کشوری است توانند آنها آن را به ثمر برسانند و لهذا ملت ما که تجربه کرد این معنا را، این واقعیت را که با وحدت کلمه و وحدت مقصد همانطوری که غلبه کرد بر همه قدرت هائی که پشتیبانی می کردند از شاه مخلوع ایران و بعدش از جانشین منحوس او و بعدش هم از آن کسی که به نخست وزیری غیر قانونی منتخب شد فهمیدند که هیچ یک از این قدرت ها نمی توانند در مقابل ملت که یکپارچه است،

در 22 بهمن ثابت شد که ملتی یکپارچه، ملتی که مقصدشان یک مقصد الهی است نه مقصدشان یک مقصد مادی صرفاً و همه شان با هم یکصدا هستند، یک مقصد هستند، نمی توانند که بر این ملت غلبه کنند و دیدند که ملت غلبه کرد بر همه آنها و آن کسیرا که آنها می خواستند همه قدرت های خارجی، چه ابر قدرت ها، چه وابستگان به ابر قدرت ها می خواستند او را نگاه دارند، نتوانستند نگاه دارند وقتی دیدند ملت همه می گویند که ما رژیم فاسد طاغوتی را نمی خواهیم آنها تسلیم شدند و آن آدم را از اینجا بردند و شما بیرونش کردید از اینجا، این یک درسی است برای ما در طول تاریخ که اگر ما بخواهیم مقاصد خودمان را، کشور خودمان را به آن طوری که هست و آنطوری که می خواهیم برسانیم، یعنی به ثمر برسانیم نتیجه اینهمه خون و اینهمه علیل و اینهمه رزمنده و اینها باید همه با هم باشیم. این یک درسی است که ما از 22 بهمن فرا گرفتیم و باید این درس را - در - با تمام قوا دریابیم و با تمام قوا حفظ کنیماین را.

22 بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگی و برای نسل های آینده که همه آنها 22 بهمن را که غلبه ایمان بر کفروالله بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، باید حفظ کنند و بزرگ بشمارند، بزرگ بشمارند روزی را که خدای تبارک و تعالی به ملت ما منت گذاشت که این ملت را یکپارچه کرد و ملت را غلبه داد. ما از تمام نیروهای مسلح چه نیروهای نظامی و انتظامی و چه ژاندارمری و سپاه پاسداران یعنی کلیه قوایی که الان در خدمت هستند و آنها همه شان در خدمت اسلام هستند و اگر استثنایی باشد، یک استثناء قلیل است که در این دریای بی پایان، موجهای بزرگی که الان در ایران ایجاد شده است، آنها مضمحل هستند، من از تمام اینها متشکرم و ملت ایران هم به تمام قدرت، از قوای مسلح چه آنهائی که سابق بودند و بعد ملحق شدند به اسلام و از طایفه توابین هستند که خدای تبارک برای آنها اجر قائل است و چه آنهائی که از خود ملت جوشیدند قوای مسلحی که از خود ملت جوشیدند، من از تمام آنها تشکر می کنم، و ملت ما نسبت به همه آنها وفادار است و می دانم که ارتش هم و همه قوای مسلح هم نسبت به ملت و نسبت به اسلام و نسبت به کشور خودشان و ملت خودشان وفادار هستند.

59/11/24


منبع: صحیفه نور جلد 14 صفحه 70


 نظر دهید »

ساواک به لباس های این دختر ۱۴ ساله هم رحم نکرد / در زندان از پتو به جای چادر استفاده می کردم

18 بهمن 1393 توسط مرادی

 

 

سطر های ذیل بخش هایی از خاطرات سرکار خانم میرزا دباغ در خصوص روزهای تلخ حضور در زندان های رژیم پهلوی می باشد.

آغاز مبارزات انقلابی وی که در “نوشتن متن” با هر دو دست تخصص داشته و دوستش (خواهر غلامعلی حدادعادل) به دوران نوجوانی باز می گردد که از طریق رادیو عراق ، اعلامیه ها و پیام های امام (ره) را نوشته و آنها را به مدرسه برده و به توزیع آنها می پرداخت.

وی قبل از انکه دانش اموزان وارد مدرسه شوند با کمک دوستش این اعلامیه ها را در “جا میز” دانش اموزان قرار می داد.

زمانی که ساواک یقین پیدا می کند که وی اعلامیه های امام (ره) را پخش می کند ، به منزل آنها یورش برده و او را که در آن زمانی ۱۴ سال بیشتر نداشته بازداشت می کند.

وی با اطمینان و خون سردی کامل همه چیز را انکار می کند . انکار از سوی وی ادامه داشت تا جایی که ساواک از وی دستخط گرفت و بررسی این دستخط متوجه شد که این اعلامیه ها نوشته خود وی می باشد.

ساواک همه خانه را به هم می ریزد تا اعلامیه ها را پیدا کند. رضوانه که در ان زمان تازه عقد کرده بود ، اعلامیه ها را درون چمدانی که وسایل شخصی اش (طلا و وسایل عروس و…) در آن بود پنهان کرده بودفکرش را هم نمی کرد که این اعلامیه ها پیدا شود.

سرکار خانم میرزا دباغ در این باره می گوید : پدرم از ساواک تقاضا کرد که او را به جای من ببرند . اما ساواکی ها گوششان بدهکار نبود و هرچه که پدرم گفت : او بچه است ، مرا با خودتان ببرید قبول نکردند . یکی از آنها به پدرم گفت : خیالت راحت باشد ، تو پیش فرزندانت بمان…چشمانم را بستند و مرا سوار ماشین کردند و با دو دستگاه اتومبیل همراه خود بردند.

خیلی خوشحال بودم که زیر چادر لباس های پوشیده ای به تن داشتم ، اما متاسفانه زمانی که وارد ساواک شدم به لباس های تنم هم رحم نکردند و مرا کتک زدند و شکنجه ها آغاز شد.

در همان لحظات لباس مخصوص زندان را به من تحویل دادند . از پتویی که به من داده بودند به عنوان چادر و برای پوشش سر استفاده می کردم.

زمانی که به زندان رفتم مادر م را که فعالیت های مبارزاتی داشت و الگوی من بود را در سلولی که مرا به آن انتقال دادند دیدم.

دیدن مادر در ان شرایط سخت بسیار برایم ارزشمند بود.

در اتاق افسر نگهبان نیز مردی دیگر (آقای اکرمی) را دیدم که از اشنایان ما بود و آن را طوری زده بودند که فکش کاملا از جا درآمده بود.

آن قدر مرا با شوک الکتریکی شکنجه کردند که در حال حاضر برخی مسائل را به یاد ندارم.

نامزدم را هم به انجا اوردند و صورت او را با اطو سوزاندند.

قبل از بازداشتم ، خانه ما را هر هفته زیر نظر گرفته بودند و حتی زمانی هم که می خواستیم برای کاری از خانه خارج شویم ، تا ما را نمی گشتند اجازه خروج نمی دادند (آن قدر می گشتند تا یقین یابند که اعلامیه همراه نداریم).

هنگام بازداشت آن قدر مرا شکنجه کردند که به بیمارستان مرا منتقل کردند.و روزی دو آنتی بیوتیک به من تزریق می کردند و حتی توان نفس کشیدن هم نداشتم.

در زندان چشمانم بسته بود و مرا به تختی بستند .

هنگامی که می خواستند مرا شکنجه کنند و شلاق بزنند ، صدای یک نوار بلند می شد که به شکنجه گر می گفت : بزن ، آفرین بزن ، خوب داری می زنی و ..

این نوار شکنجه گران را که عمدتا مست بودند ، تحریک می کرد.

منوچهری بازجویی بود که به من شوک الکتریکی می داد.

از همه چیز زجر اور تر برایم زمانی بود که مادرم شکنجه می شد ، مادرم را سر پا نگه می داشتند و اجازه نشستن به وی نمی دادند و گاه تا ۴۸ ساعت به وی بی خوابی می دادند.

اول شب ، آغاز کار شکنجه گران بود و کتک زدن با کابل و شلاق آغاز می شد.

شوک الکتریکی به قدری قوی بود که تمام وجودم را به لرزه در می اورد.

ساواک از همه شگرد ها برای اعتراف گرفتن استفاده می کرد در زندان نان خشکی به ما می دادندکه به قدری سفت بود که قابلیت خوردن نداشت ، یک بار مرا آوردند و از غذایی که برای ناهار برای خودشان آماده کرده بودند برای من هم اوردند.

چلو کباب را جلو من گذاشتند و تظاهر کردند که کاری با من ندارند. گویا می خواستند با یک پرس غذا از من اعتراف بگیرند.

یک بار یکی از بازجویان به نام تهرانی بعد از شکنجه زیاد به من گفت : تشنه ای ؟ آب می خواهی ؟ سپس اب را جلو من اورد و روی زمین می ریخت ، در ان لحظه فقط فرندان سید الشهدا را به خاطر اوردم.

در اوج شکنجه ، مادرم برایم تسکین بود.

یک بار خانمی را در سلول ما اورده بودند که ناخن نداشت ، در کنار این سختی ها شنیدن صدای فریادناشی از شکنجه زندانی ها از همه چیز عذاب اور تر بود.

سرکار خانم رضوانه میرزا دباغ خطاب به جوانان ایرانی می گوید : از خدا می‌خواهم که همه جوانان و نوجوانان ما بدانند که انقلاب چگونه به دست آمد. در آن صورت است که با علم به همه آنچه گذشته، می‌توانیم در حفظ و نگهداری انقلاب کوشا باشیم.

برگرفته از کتاب : کتاب آن روزهای نامهربان - صفحه ۲۲۱- سال انتشار: ۱۳۸۸


منبع : یزد بانو

 9 نظر

دهه‏ ى فجر مقطع رهايى ملت ايران است.

18 بهمن 1393 توسط مرادی

سخنان مقام معظم رهبری مدظله العالی در مورد” دهه فجر انقلاب اسلامی”

 


بيست‏ ودوم بهمن تحولى در كل تاريخ بشر و در تاريخ جهان بود.

بيست‏ ودوم بهمن روز تجديد عهد با اسلام، انقلاب و ادامه راه روشن امام خمينى است.

بيست‏ ودوم بهمن و دهه فجر براى ما روز بازيابى خاطره انقلاب است.

پيروزى انقلاب اسلامى در ايران سرآغاز حاكميت ارزشهاى معنوى بوده است.

در دهه‏ ى فجر، اسلام تولدى دوباره يافت و اين دهه در تاريخ ايران نقطه‏ يى تعيين كننده و بى ‏مانند به شمار مى ‏رود.

در واقع با ورود امام بزرگوار، اين نظام پوسيده‏ ى فاسد و اصل نظام پادشاهى … پوچ و نابود و دود شد و از بين رفت.

دهه‏ ى انقلاب از رشحات اسلام است.

دهه‏ ى فجر آن آئينه‏ يى است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد.

دهه‏ ى فجر آن‏چنان بايد برگزار شود كه نمايشگر شكوه و عظمت حقيقى انقلاب باشد.

دهه‏ ى فجر، دهه ‏ى تجديد قواى نيروهاى انقلابى با تجديد يادها و خاطره‏ هاى پرشكوه آن روزهاست؛ دهه‏ ى تجديد عهد و ميثاق ملت ما با انقلاب است؛ دهه‏ ى گراميداشت بزرگترين معجزه‏ ى الهى در اين روزگارهاست.

دهه‏ ى فجر، دهه‏ ى فجر و طلوع انقلاب است. به همين خاطر بزرگداشت آن بايستى بااهميت انجام بگيرد.

دهه ‏ى فجر عيدى است كه يك تاريخ سرتاپا ظلم و طغيان را قطع كرد.

دهه‏ ى فجر مقطع رهايى ملت ايران است.

دهه‏ ى فجر و بيست‏ ودوم بهمن را قدر بدانيد.

روز دوازدهم [بهمن‏] به يك معنا، روز شروع قدرت اسلام است.

مراسم روز بيست‏ ودوم بهمن براى ما جزو حساس‏ترين و پرمعناترين مراسم است.

خاطره‏ ى پيدايش و ولادت انقلاب، همراه با دوره‏ يى از معارف انقلاب است.

 

 

 نظر دهید »

آیا انقلاب اسلامی زنان را مجبور به پوشیدن چادر کرد؟

18 بهمن 1393 توسط مرادی


از اوایل دهه‌ی پنجاه تعداد کسانی که پای‌بند به ارزش‌های اسلامی مانند نماز، روزه و حجاب بودند رو به گسترش نهاد. در بین ارزش‌های اسلامی حجاب معنای دیگری داشت. پس از اقدامات نابخردانه‌ی رضاشاه در تحمیل بی‌حجابی به زنان مسلمان و واقعه‌ی گوهرشاد، مسئله حجاب بزرگترین چالش بین روحانیت و رژیم پهلوی شد. از آن به بعد حجاب نه تنها به عنوان یک واجب شرعی و یک سنت اسلامی، بلکه به عنوان نمادی سیاسی- مذهبی بین روحانیت و رژیم محل نزاع و جدال قرار گرفت.

 

درگیری در مسجدگوهرشاد در زمان رضاشاه


شاه حجاب را سمبل عقب ماندگی و بی‌حجابی را لازمه‌ی پیشرفت جامعه می‌دانست. شاه پوشیدن چادر را هنگام «راندن اتومبیل و کار کردن در اداره و یا در کسوت پزشک و وکیل دعاوی بسیار سخت» می‌دانست[1]. او چنان از آینده و چادر نگران بود که می‌گفت: «چگونه می‌توانیم در آینده‌ جامعه‌ای خشنود و خوشوقت بسازیم که در آن بچه‌ها دارای مادرانی در کفن سیاه باشند.»[2]



 

این بینش شاه نسبت به چادر بود و به همین جهت رژیم از سال 1350 سعی کرد تا نسبت به حجاب در مدارس و دانشگاه‌ها سختگیری بیشتری کند. این موضع رژیم با مخالفت جدی روحانیت روبه رو شد و رژیم موقتا عقب‌نشینی کرد؛[3] اما فشارهای بعدی موجب شد تا رژیم در بی‌حجاب کردن دختران مدارس موفق شود. در این میان تنها مدارس ملی- اسلامی از دستورات رژیم پیروی نمی‌کردند، ولی چیزی نگذشت که وزیر آموزش و پرورش در سال 1352 طی بخشنامه‌ای دستور داد که پوشیدن چادر برای دختران دبیرستان ممنوع است.


تبلیغ بی حجابی با حضور فرح در مدارس


آیت الله خوانساری از این تصمیم رژیم سخت عصبانی شد. عَلَم مراتب عصبانیت آیت الله را به شاه گزارش داد و شاه در پاسخ گفت: «ما این دستور را لغو نمی‌کنیم، حتی اگر منجر به تعطیل شدن مدارس شود. این اولین بار نیست که آخوندها از اصلاحات اجتماعی ما انتقاد کرده‌اند.» [4] شاه مجددا به نخست وزیر دستور داد: «دانش‌آموزان دبیرستان‌های به اصطلاح اسلامی اجازه ندارند در مدارس چادر به سر بکنند.» [5] اما موج اسلام‌گرایی موجب شد تا خرداد 1355 شاه به هیات دولت ابلاغ کند: «مخالفتی با روسری سر کردن دختران در مدارس یا دانشگاه‌ها ندارد اما چادر اصلا امکان ندارد.» [6]

آیت الله خوانساری


با همه تلاش‌های رژیم، گرایش دختران و زنان به سوی حجاب در حال گسترش بود. عَلَم در اردیبهشت 1355 برای یک سخنرانی به دانشگاه شیراز رفت. در این سخنرانی به گفته‌ی او 3000 دانشجو گرد هم آمده بودند که «بیست، سی‌نفرشان» چادری بودند. علم از «دیدن این همه دختر با چادر وحشت کرد» و موضوع را به اطلاع شاه رساندو افزود که «بعضی از این دختران از دست دادن با فرهنگ مهر، رئیس جدید دانشگاه خودداری کرده‌اند و مدعی بودند که اسلام هر نوع تماس جسمانی را با جنس مخالف خارج از چارچوب ازدواج ممنوع کرده است شاه ازا ین گزارش خیلی اوقاتش تلخ شد.» [7] چیزی از این گزارش نگذشته بود که شاه و عَلَم در خرداد 1356 از جنوب شهر تهران دیدن کردند شاه «هزاران زن را چادر به سر دید» و از شدت عصبانیت گفت: «این آخوندهای لعنتی جرات ندارند اعتراف کنند اسلام و مارکسیسم در دو طیف مخالف هم قرار دارند.» [8]

اسدالله علم؛ وزیر دربار پهلوی


ساواک در اواخر سال 1356 گزارشی تهیه کرد که می‌توان گرایش اسلامی مردم ایران را به خوبی درک کرد. طبق این گزارش:
«در سنوات اخیر موج جدیدی برای استفاده از چادر و مقنعه در خانواده‌ها به وجود آمده و مشاهده می‌گردد که گروهی از دختران خردسال و جوان از چادر و مقنعه استفاده می‌کنند و حتی دامنه‌ی آن به سطح مراکز عالی آموزشی نیز کشانده شده؛ به نحوی که افزایش آن به نسبت سال‌های قبل در اغلب مجامع و خیابان‌ها محسوس است. به موازات این تغییرات ظاهری گرایشات مذهبی نیز فزونی گرفته و عده‌ای از خانواده‌ها سعی می‌کنند فرزندان خود را از ابتدا با روحیه و خصوصیات مذهبی پرورش دهند؛ لذا تشکیل جلسات و ترتیب برنامه‌های مذهبی عرصه‌ی وسیعی پیدا کرده است.» [9]


گرایش زنان ایران به حجاب در اواخر دوره‌ی رژیم شاه از دید گزارش گران خارجی نیز دور نماند. به گزارش کدی در دهه‌ی 1970 (1350) در بین تعدادی از خانم‌های دانشجو تمایلی در جهت بازگشت به چادر یا پوشیدن لباس به سبک جدید که عبارت بود که از یک روسری عریض که موها و پیشانی را می‌پوشاند و یک مانتوی بلند تا پایین زانوها با شلواری گشاد به رنگ‌های ساده به وجود آمد. [10]

به اعتقاد کدی این پدیده‌ی کنایه آمیز به این جهت به وجود آمد که دانشجویان دختر پیوند فرهنگی خود را با اسلام مورد تاکید قرار دهند و بگویند سنت‌های اسلامی از نظر سیاسی و اخلاقی بهتر از تبلیغات رژیم است. [11] رویکرد دختران دانشجو به چادر علاوه بر بازگشت به خویشتن اسلامی، اعتراضی بود علیه غرب زدگی. به اعتقاد ژان لوروریه، روزنامه نگار فرانسوی‌، بسیاری ازدختران دانشجو و روشنفکر ایرانی را می‌دیدیم که برای مبارزه با غرب زدگی رژیم که تشویق می‌کرد، چادر به سر می‌کردند. [12]

با گسترش حجاب رژیم شاه تلاش گسترده‌ای را برای ممانعت از آن به عمل آورد. مسئولان کانون پرورش تصمیم گرفتند از ورود دخترانی با روسری به کتابخانه‌های کانون پرورش فکری جاوگیری به عمل آورند. [13] شورای هماهنگی امور اجتماعی وابسته به نخست وزیری به ریاست عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاور، در دهم آذر 1355 طرحی را ارائه دادند که به موجب آن رسانه‌های گروهی، رادیو، تلویزیون و مطبوعات موظف شدند با هماهنگی کامل با متون درسی برای دگرگونی باور داشت‌های فعلی در زمینه‌ی ارتباط چادر با معتقدات اختلاقی و مذهبی اقدام نمایند. با تصویب 16 ماده راههای مبارزه با چادر را مشخص کردند. ممنوعیت چادر برای دانش‌آموزان و دانشجویان، ممنوعیت بانوان کارمند از استفاده‌ی چادر، محرومیت زنان چادری از موقعیت و مقام، ممنوعیت ورود زنان چادری به ادارات، ممنوعیت از سوار شدن بر هواپیما، ممنوعیت ورود به شرکت‌های تعاونی ، منع استفاده از خدمات سازمان اجتماعی و ورود به کتابخانه‌ها و محرومیت از شرکت در هر گونه مجامع عمومی، جز برنامه‌های مبارزه با چادر بود.

در این جلسه چون پیش‌بینی شد که اجرای سریع این دستورالعمل ممکن است وسیله‌ای برای عوامل تحریک کننده باشد و همچنین احتمالا مراجع تقلید نیز عکس‌العمل نشان دهند بنابراین گذاشته شد که این طرح مرحله به مرحله به صورت تدریجی اجرا شود. [14]

همه‌ی تلاش‌های رژیم بی‌نتیجه ماند و هر روز بر تعداد زنان چادری و محجبه افزوده می‌شد و اوج گیری قدرت نیروهای مذهبی را بیشتر به نمایش می‌گذاشت. با آغاز حرکت مذهبی مردم از 19 دی، گرایش زنان به سوی حجاب بیشتر می‌شد حتی سپاهیان دانش دختر به طرز بی‌سابقه‌ای از روسری و چادر استفاده کرده و نسبت به آن تعصب خاصی نشان می‌دادند. [15] طبق گزارش‌های ساواک در بهمن 1356 گرایش دختران نسبت به حجاب بیشتر می‌شد به عنوان نمونه دانش‌آموزان دختر دبیرستان‌های فرحناز و راهنمایی تحصیلی پروین اعتصامی شهرستان میناب به علت سخنرانی‌های شیخ سعید قاسمی، شیخ علی کریمی و اسدالله دستوران در مورد حجاب و تشکیل جلسات دینی اکثر دختران مدارس فوق تحت تاثیر واقع و به همین خاطر چادر به سر کرده و در سر کلاس‌های درس از روسری استفاده می‌نمایند. [16]

با حلول سال 1357 گرایش به حجاب چنان شدت گرفت که ساواک آن را روزانه احساس می‌کرد. در یکی از گزارش‌های ساواک آمده است: اخیر مشاهده شده که مدت چند روز است که اکثر محصلین دختر مدارس سوسنگرد با چادرهای سیاه و مقنعه به مدرسه می‌روند و روز به روز هم به تعداد این قبیل افراد اضافه می‌شود. [17]

اولین آثار حجاب در کنکور سراسری خرداد 1357 آشکار شد روزنامه‌ها یکی از ویژگی‌های کنکور آن سال را افزایش محسوس دختران چادری در مقایسه با سال‌های گذشته اعلام کردند. [18]

با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب اسلامی هر روز حجاب گسترش پیدا می‌کرد تا جایی که زنان و دختران با حجاب که روزی در شهرهای بزرگ مثل تهران در اقلیت بودند به اکثریت قابل ملاحظه‌ای تبدیل شدند. حضور سیصد هزار زن و دختر باحجاب در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا تعجب نیروهای نظامی را برانگیخت. حضور زنان محجبه در تظاهرات چنان چشم‌گیر شده بود که نویسندگان نتوانستند این پدیده را نادیده بگیرند. مینو صمیمی یکی از وابستگان دربار پهلوی در خاطرات خود تاکید می‌کند که مسئله‌ی چادر نقش بسیار مهمی در روند انقلاب ایفا کرد. وی در توصیف گرایش فراگیر زنان محجبه‌ی تظاهر کننده به چادر می‌نویسند:

 

در میانشان زنانی از هر صنف و طبقه وجود داشت دانشجو، خانه‌دار، کارمند، متخصص و حتی زنان طبقه‌ی متوسط تحصیل کرده در کشورهای غربی و حضور یکپارچه این زنان علاوه بر این که نمایشی تحسین برانگیز از جرات و شهامت و اراده‌ی زنان ایرانی بود، نشان دهنده‌ی جنبه‌های مذهبی انقلاب ایران نیز به حساب می‌آمد[19]تغییر نگرش زنان به حجاب و تغییر گرایش ارزشی آنها به شاه و درباریان فهماند که تلاش چند ساله‌ی آنها بیهوده بوده و نتوانسته‌اند فرهنگ غربی را به جای سنت‌های اسلامی نهادینه کنند.


[1] محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص 234.

[2] همان

[3] علی دواني، نهضت روحانیون ایران، ج 5، ص 279

[4] اسدالله علم، پیشین، ص 506

[5] همان، ص 508

[6] همان، ص 568

[7] همان، ص 772

[8] همان، ص 869

[9] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بولتن نوبه‌ای ساواک در مورد روحانیون و گروههای افراطی مذهبی از تاریخ 23/6/36 [1356] تا 23/12/36 [1356]، شماره ‌ی 9535

[10] نیکی آرکدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ص 402

[11] همان، ص 421

[12] ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، امیرکبیر، تهران، 1358، ص 101

[13] احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط ، ص 143

[14] فصل نامه‌ی 15 خرداد، شماره‌ی 20، زمستان 1374، صص 64-67

[15] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 129

[16] همان، ص 273

[17] همان، کتاب پنجم، ص 47

[18] کیهان 20/3/1357

[19] مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان ، موسسه اطلاعات، تهران ، 1370، صص 222-221.

 

منبع : مشرق نیوز

 


 5 نظر

زندگی نامه شهید حسن باقری / ما در خط ثواب هستیم.

08 بهمن 1393 توسط مرادی

 

شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) در 25 اسفند 1334 مصادف با سالروز میلاد امام حسین(ع) در تهران بدنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران دبستان در دبیرستان «مروی» ادامه تحصیل داد و با اخذ دیپلم در سال 54 در دانشگاه ارومیه در رشته دامپروری پذیرفته شد اما پس از چندی به دلیل فعالیت های مذهبی و مبارزاتی از دانشگاه اخراج شده و در سال 56 به خدمت سربازی اعزام می شود و سرانجام با فرمان حضرت امام(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها، سربازی را ترك می كند.
وی كه با پیروزی انقلاب اسلامی وارد فعالیت های مختلف فرهنگی و اجتماعی از جمله خبرنگاری می شود در سال 59 با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه های جنوب شده و در بدو ورود به اهواز «واحد اطلاعات عملیات رزمی» را برای دستیابی دقیق از موقعیت دشمن راه اندازی می كند كه این آغازی برای راه اندازی این واحد در ستاد عملیات جنوب می شود.

تولد و كودكی:
به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدینش به عشق و محبت اباعبدالله‌الحسین(ع) و از باب تیمن و تبرك، نام “غلامحسین” را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگی در سفر كربلا او راه همراه خود بردند. پدرش كه در تربیت وی، جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خودبه مسجد و هیأت و مراسم عزاداری سرور شهیدان می‌برد. این حضور معنوی باعث شد كه او در آن ایام عضو فعال و مؤثر هیأت نوباوگان محبان‌الحسین(ع) گردد. غلامحسین دوره دبستان را در مدرسه مترجم‌الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.

فعالیتهای قبل از انقلاب:
در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته دامپروری دانشكده كشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خود را آغاز كرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی، با سخنرانی در جمع دانشجویان و برقراری كلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانش‌آموزان مدارس، فعالیت مذهبی خود را دنبال می كرد و بارها با بعضی از اساتید غرب زده كه فرهنگ اسلامی را انكار و مظاهر منحط غربی را ترویج می‌نمودند، به بحث می‌نشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا می‌كرد. از این رو، وی به عنوان یك عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود، كه در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یك سال و نیم تحصیل، از دانشگاه اخراج گردید.

در این ایام در جواب یكی از نزدیكانش كه به او گفته بود: تو یك سال و نیم از عمرت را بی‌خود تلف كردی. پاسخ می‌دهد: من وظیفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم برای كسب مدرك نبود، بلكه برای رشد خودم بود و می‌خواستم كه دیگران را هم به صحنه بیاروم. شهید باقری در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل گردید.

در دوره كوتاه خدمت سربازی با توجه به آشنایی كه با مسائل اسلامی داشت به ارشاد و هدایت فكری سربازان پرداخت و همزمان با علمای شهر ایلام از جمله آیت‌الله صدری (امام جمعه قبلی ایلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ایشان اطلاع می‌داد. به دنبال این فعالیتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وی از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده یك افسر جزء به كار گماردند.


نقش شهید در پیروزی انقلاب:
همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازی را رها كرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت. به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای كمیته استقبال شركت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف كلانتری 14 و پادگان ولی‌عصر(عج) “عشرت آباد سابق” در تهران نقش بارزی داشت.

 

ادامه »

صفحات: 1· 2

 4 نظر

ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮﯾم....

06 بهمن 1393 توسط مرادی


 

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ

ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ،ﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ . ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ.

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :  ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ

می ﺸﻮﻧﺪ. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ

ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮﯾم….


امام على علیه السلام در نامه خود به محمّد بن ابى بكر- :

مراقب وقت نماز باش و آن را به هنگام بخوان ، نه به دلیل بیكارى آن را

پیش از موقع بخوان و نه به سبب كارى آن را از وقتش به تأخیر انداز .

 

(بحار الأنوار : 83 / 14 / 25 منتخب میزان الحكمة : 328)

 


 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 57
  • 58
  • 59
  • ...
  • 60
  • ...
  • 61
  • 62
  • 63
  • ...
  • 64
  • ...
  • 65
  • 66
  • 67
  • ...
  • 227

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کلام نور
  • اشعار
  • دل نوشته
  • دعا
  • مناجات
  • مهدویت
    • رسانه در آخر الزمان
  • فرمایشات رهبری
  • سخنی دوستانه
  • نکاتی از نهج البلاغه
  • مباحث سیاسی
    • عکس نوشته
  • عمومی
  • چهل گام شناخت
  • سخنرانی
  • کلام وحی
  • شهدا
  • کوتاه و آموزنده
  • مباحث تفسیری
  • مناسبت روز
  • اندیشه مطهر
  • فاطمیه
  • اشعار مهدوی
  • نکته ای از یک حکایت
  • نکاتی از معراج السعاده
  • انتخابات
  • ولایت فقیه
  • چکیده مقاله
  • حجاب و عفاف
  • یادداشت ها
  • اینفو گرافی
  • نکات طلبگی
  • تربیت دل پذیر
  • شهدای گمنام
  • دانلود کتاب
  • غدیر
  • مباهله
  • ماه محرم و عاشورا
    • امام حسین (ع) و احیای امر به معروف
    • معرفی یاران وفادار امام حسین (ع)
    • پیام آوران عاشورا
  • روایت و تصویر
  • لطایف
  • توصیه هایی از علما
  • امامت
  • پیامبر رحمت
  • نماز
  • انقلاب اسلامی
  • فاطمیه
  • سخنان حضرت زهراء سلام الله علیها
  • بانوی کرامت
    • احادیث
    • سخنان علما در مورد حضرت معصومه (س)
    • کرامات حضرت معصومه (ع)
  • نقش زنان در فرهنگ سازی عاشورا
  • دانلود ترجمه نهج البلاغه
  • امر به معروف و نهی از منکر
  • تقویت معنوی طلاب
  • ماه مبارک رمضان
  • امام رضا
  • پاسخ به شبهات
  • آموزش word
  • دهه فجر
  • امام علی (ع)
  • اسرار عبادات
  • معرفی کتاب
  • کلیپ
  • سبک زندگی عاشورایی
  • چکیده پایان نامه
  • مادر
  • اقتصاد مقاومتی : تولید - اشتغال
  • کارکاتور
  • یک لقمه کتاب
  • بیانیه‌ی گام دوم انقلاب

کاربران آنلاین

  • zahir
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
مهدویت امام زمان (عج)

اوقات شرعی

کد آمارگیر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس