• تماس  
  • خانه 

شهید آوینی و خانواده / نماز جماعت عاملی برای ایجاد الفت در خانواده

20 فروردین 1392 توسط مرادی


http://dl.aviny.com/Album/defa-moghadas/Shakhes/aviny/Images/Shakhsi/kamel/02.jpg


در مورد مساله خانوادگي‌شان ما زياد تو زندگي خانوادگي‌شان نبوديم هر از گاهي مي‌رفتيم و سلام وعلیکي داشتيم منتهي يادم مي‌ايد اگر ايشان يك غذاي خوشمزه‌اي يا شيريني يا شكلاتي به تناسبي، جشني ، عروسي بود و چيزي به ايشان مي‌دادند شيريني كه برمي‌داشتند ميل نمي‌كردند. به ميزبان مي‌گفتند كه من مي‌توانم يك دانه ديگر بردارم و آن شخص با كمال ميل مي‌گفت برداريد. مي‌گفت من اين برمي‌دارم كه با خانمم و بچه‌هايم ميل كنم. اين خيلي عجيب بود كه مثلا حتي يك شيريني يا شكلاتي هم داشت مي‌بردند تو خانه كه در اين شيريني اندك و خوشمزگي اندك هم، خانواده‌اش سهيم باشند و به ما توصيه مي‌كردند كه اين خيلي موثر است كه آدم شيريني‌هاي زندگي‌اش راشاديهاي زندگي‌اش را سعي كند، باخانواده‌اش تقسيم كند، فقط فكر خودش نباشد. مي‌گفت در ايجاد مودت بين زن و شوهر موثر است و يك چيز ديگر كه مي گفتند خيلي موثر است خواندن نماز جماعت با خانواده‌ است. مي‌گفت خيلي در ايجاد الفت بين اعضاي خانواده موثر است،غير از آنكه روحيه عبادي هم حفظ مي‌شود.

براي من خيلي جالب بود كه بدانم رابطه آقا مرتضي با بچه‌هايش چگونه است. مي‌گفت كه بچه‌هاي من حرفم را نمي‌خوانند. مي‌گفتم يعني چه، اختلاف سني آقامرتضي با بچه‌هايش زياد بود.
مي‌گفت وقتي من سجاد را دعوا مي‌كنم و يك تشري مي‌زنم خودم خنده‌ام مي گيرد، بعد سجاد تحويل نمي‌گيرد. مي‌گفت علت آن، رفتار خودم است. من خودم نمي‌توانم از خودم چنين تصويري بدهم كه من يك چيزي مي‌گويم حتما بايد گوش كنيد.

يك روز ديگر ما با هم در مجله قرار داشتيم مقداري دير آمد. من پرسيدم چي شد؟ گفت كه سجاد را تنهايي فرستادم مدرسه. خودم هم دنبالش رفتم ببينم چه طوري مي‌رود و خيلي لذت برده بود كه مردانه از خيابان گذر كرده و يا من يك بار سوال كردم كه شما شبها اينقدر دير به منزل مي‌رويد آيا اعتراضي به شما نمي‌شود گفت نه! خانمم عادت كرده و درجريان قضاياست و اين طوري نيست كه منفك باشد و هر كسي كار خودش راانجام بدهد.

منبع :سایت شهید آوینی



 نظر دهید »

جمله ای زیبا / دست نوشته شهید آوینی

20 فروردین 1392 توسط مرادی

 نظر دهید »

پیام یک شهید / شهید محمد حسن قلی زاده / ای دنیا ! از من دور شو

11 فروردین 1392 توسط مرادی



ای دنیا ! از من دور شو  که افسارت بر کوهانت است .من از چنگال هایت جستم  و از دام هایت رستم . از سقوط  و سر نگونی در پرتگاه هایی که تولید کرده ای کناره گرفتم .

کجا رفتند آن هایی که با شوخی و بازی ، فریبشان دادی ؟ چه شدند افرادی که با زیور و زر و افسونگری های خویش گمراهشان نمودی ؟ حال آنان گرو گان گور ها و در آغوش لحد ها خفته اند.



 نظر دهید »

پیام یک شهید / شهید عباس آورچه

07 فروردین 1392 توسط مرادی


شهید عباس آورچه:

کاری بکنید که عاقبتتان به خیر باشد، چون که چند سالی در این دنیا بیش نیستید. اگر اعمالتان خوب بود عاقبتتان هم خوب خواهد بود ولی اگر همیشه به فکر پول و مال دنیا باشید و قیامت را فراموش کنید بدانید که عاقبت بدی خواهید داشت بترسید از عذاب خدا ، که عاقبت خداوند ،الیم است.

 نظر دهید »

پیام یک شهید / شهید محمد باقر موهبتی

07 فروردین 1392 توسط مرادی


شهید محمد باقر موهبتی:

از یاد خدا غافل نباشید و همیشه ی اوقات بعد از فریضه نماز،  برای سلامتی امام . پیروزی اسلام بر کفر دعا کنید و حوایج دنیا و آخرت خود را از خدا خواسته و بر رضای او شاکر باشید.


 نظر دهید »

خاطره ای از امر به معروف و نهی از منکر حاج محمد ابراهیم همت

12 اسفند 1391 توسط مرادی


همیشه به نیروها طوری تذکر می داد که کسی ناراحت نشود . سعی می کرد با شوخی و لبخند مطلب را به طرف بفهماند .
یک بار تدارکات لشکر مقدار زیادی کمپوت گیلاس به خط آورد و پشت خاکریز ریخت . ما هم که تا به حال این همه کمپوت ندیده بودیم , یکی یکی آنها را سوراخ می کردیم، آبش را می خوردیم و بقیه اش را دور می ریختیم.
در همین حال حاج همت با رضا چراغی داشتند عبور می کردند . پیراهن پلنگی به تن داشت و دوربینی هم به گردنش انداخته بود . وقتی به ما رسید و چشمش به کمپوت ها افتاد، جلو آمد و گفت : برادر، می شود یک عکس با هم بیاندازیم؟ . گفتم : اختیار دارید حاج آقا ما افتخار می کنیم. کنار هم نشستیم و با هم عکس انداختیم؛ بعد بلند شد تشکر کرد و گفت : خسته نباشید، فقط یک سوال داشتم.
گفتم: بفرمایید حاج آقا
گفت: چرا کمپوت ها را اینجوری وا می کنید؟
گفتم: آخه حاج آقا، نمی شود که همه اش را بخوریم .
در حالی که راه افتاد برود خنده ای کرد و با دست به شانه ام زد و گفت : برادر من مجبور نیستی که همه اش را بخوری.
بدون این که صبر کند، راه افتاد و رفت تا مبادا در مقابل او دچار شرمندگی شوم.
بعد از رفتن او فهمیدم که او از اول می خواست این نکته را به من گوشزد کند ولی برای اینکه ناراحت نشوم، موضوع عکس گرفتن را پیش گرفته بود .

 

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کلام نور
  • اشعار
  • دل نوشته
  • دعا
  • مناجات
  • مهدویت
    • رسانه در آخر الزمان
  • فرمایشات رهبری
  • سخنی دوستانه
  • نکاتی از نهج البلاغه
  • مباحث سیاسی
    • عکس نوشته
  • عمومی
  • چهل گام شناخت
  • سخنرانی
  • کلام وحی
  • شهدا
  • کوتاه و آموزنده
  • مباحث تفسیری
  • مناسبت روز
  • اندیشه مطهر
  • فاطمیه
  • اشعار مهدوی
  • نکته ای از یک حکایت
  • نکاتی از معراج السعاده
  • انتخابات
  • ولایت فقیه
  • چکیده مقاله
  • حجاب و عفاف
  • یادداشت ها
  • اینفو گرافی
  • نکات طلبگی
  • تربیت دل پذیر
  • شهدای گمنام
  • دانلود کتاب
  • غدیر
  • مباهله
  • ماه محرم و عاشورا
    • امام حسین (ع) و احیای امر به معروف
    • معرفی یاران وفادار امام حسین (ع)
    • پیام آوران عاشورا
  • روایت و تصویر
  • لطایف
  • توصیه هایی از علما
  • امامت
  • پیامبر رحمت
  • نماز
  • انقلاب اسلامی
  • فاطمیه
  • سخنان حضرت زهراء سلام الله علیها
  • بانوی کرامت
    • احادیث
    • سخنان علما در مورد حضرت معصومه (س)
    • کرامات حضرت معصومه (ع)
  • نقش زنان در فرهنگ سازی عاشورا
  • دانلود ترجمه نهج البلاغه
  • امر به معروف و نهی از منکر
  • تقویت معنوی طلاب
  • ماه مبارک رمضان
  • امام رضا
  • پاسخ به شبهات
  • آموزش word
  • دهه فجر
  • امام علی (ع)
  • اسرار عبادات
  • معرفی کتاب
  • کلیپ
  • سبک زندگی عاشورایی
  • چکیده پایان نامه
  • مادر
  • اقتصاد مقاومتی : تولید - اشتغال
  • کارکاتور
  • یک لقمه کتاب
  • بیانیه‌ی گام دوم انقلاب

کاربران آنلاین

  • زهرا برغمدي
  • نورفشان
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
مهدویت امام زمان (عج)

اوقات شرعی

کد آمارگیر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس