دلا !
دلا ! غافل ز سبحانی، چه حاصل ؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل ؟
بُود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی ،چه حاصل ؟
***
خداوندا ! به فریاد دلم رس
تو یار بی کسان،مه مانده بی کس
همه گویند طاهر کس ندارد
خدا یار منه،چه حاجت کس
بابا طاهر
دلا ! غافل ز سبحانی، چه حاصل ؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل ؟
بُود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی ،چه حاصل ؟
***
خداوندا ! به فریاد دلم رس
تو یار بی کسان،مه مانده بی کس
همه گویند طاهر کس ندارد
خدا یار منه،چه حاجت کس
بابا طاهر
به لب رسیده مرا جان چرا نمی آیی؟
رسیده عمر به پایان چرا نمی آیی؟
سیاه چون شب تار است روز یارانت
کجایی ای مه تابان چرا نمی آیی؟
شدست جمع بدن ها و دل ز هم دور است
میان جمع پریشان چرا نمی آیی؟
امید ماست که این مشکلات جانفرسا
شود به دست تو آسان چرا نمی آیی؟
ز پا فکنده مرا درد هجرت ای دلبر
بس است این همه هجران چرا نمی آیی؟
دوای درد فراقم به جز وصالت نیست
تویی مرا همه درمان چرا نمی آیی؟
کلام حق شده مهجور در میان بشر
تو ای مفسّر قرآن چرا نمی آیی؟
ببین که در همه عالم به دوستدارانت
شود چه ظلم فراوان چرا نمی آیی؟
برای آن که بدانند صاحبی داریم
یگانه صاحب دوران چرا نمی آیی؟
بیا که عاشق محزون ز دوریت دارد
مدام دیده گریان چرا نمی آیی؟
«محزون یزدی»
باز هم تکرار مکر عام و خاص
یک علی با بی نهایت عمروعاص
یک علی مظلوم چون جد خویش
ظلم ها یی دیده اندر حد خویش
کیستند این عمروعاصان شقی؟
کفر کیشان به ظا هر متقی
ای خداوندان ملک عافیت
والیان مسند اشرافیت
من یقین دارم مسلمان نیستند
چون ولی را تحت فرمان نیستند
من در این آشفته بازار شما
پرده بر می دارم از کار شما
این نماز و روزه و حج و زکات
بی ولایت چیست غیر از منکرات ؟
جز ولایت وادی ایمن کجاست؟
ایمنی از شر اهریمن کجاست؟
بر ولای مرتضی ایمن شوید!
کز عذاب قهر حق ایمن شوید!
گفت احمد با علی بیعت کنید
یا که در دین خدا بدعت کنید؟!
بر ولای مرتضی کافر شدید؟
یا که از مولا مسلمان تر شدید؟
ازچه رو چون کوفیان بی ولی
خرده می گیرید بر کار علی؟
یا علی امشب تنور آماده کن!
امتت را امتحانی ساده کن!
تا شود معلوم خاص الخاص کیست
در دل دریای خون غواص کیست.
(محمد رضا آقاسی)